صفحه شخصی حجه الاسلام محمد زنگوئی

پاسخ به سوالات احکام

در یک روز گرم تابستان پسر کوچکی با عجله لباسهایش را درآورد و خنده کنان داخل دریا شیرجه رفت. مادرش کنار ساحل نشسته بود و از شادی کودکش لذت می برد.مادر ناگهان تمساحی را دید که به سوی فرزندش شنا می کند. مادر وحشت زده به سمت دریا دوید و با فریاد پسرش را صدا زد.پسرسرش را برگرداند ولی دیگر دیر شده بود.تمساح با یک چرخش پاهای کودک را گرفت تا زیر آب بکشد. مادر از راه رسید و از روی اسکله بازوی پسرش را گرفت.تمساح پسر را با قدرت می کشید ولی عشق مادر به کودکش آنقدر زیاد بود که نمی گذاشت او بچه را رها کند. کشاورزی که در حال عبوراز آن حوالی بود، صدای فریاد مادر را شنید، به طرف آنها دوید و با چنگک محکم بر سر تمساح زد و او را کشت.پسر را سریع به بیمارستان رساندند.دوماه گذشت تا پسر بهبودی مناسب را بیابد.پاهایش با آرواره های تمساح سوراخ سوراخ شده بود و روی بازوهایش جای زخم ناخنهای مادرش مانده بود.خبرنگاری که با کودک مصاحبه می کرد از او خواست تا جای زخم هایش را به او نشان دهد.پسر شلوارش را بالا زد و با ناراحتی زخم ها را نشان داد، سپس با غرور بازوهایش را نشان داد و گفت:این زخم ها را دوست دارم ، اینها خراش های عشق مادرم هستند .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۴ ، ۱۰:۱۴
محمد زنگوئی

روزی حضرت سلیمان ع در کنار دریا نشسته بود نگاهش به مورچه ای افتاد که دانه گندمی را با خود به طرف دریا حمل میکرد.سلیمان ع همچنان به او نگاه میکرد که دید او به نزدیک اب دریا رسید. در همان لحظه قورباغه ای سرش را از اب دریا بیرون اورد و دهانش را گشود مورچه به داخل دهان او وارد شد و قورباغه به درون اب رفت.

سلیمان مدتی در این موردبه فکر فرو رفت و شگفت زده فکر میکرد.ناگاه دید ان قورباغه سرش را از اب بیرون اورد و دهانش را گشود ان مورچه از دهان او بیرون امد ولی دانه گندم را همراه خود نداشت.

سلیمان ع ان مورچه را طلبید و سرگذشت او را پرسید.

مورچه گفت"ای پیامبر خدا در قعر این دریا سنگی توخالی وجود دارد و کرمی در درون ان زندگی میکند.خداوند ان را در انجا افرید او نمی تواند از انجا خارج شود و من روزی او را حمل میکنم. خداوند این قورباغه را مامور کرده مرا در درون اب دریا به سوی ان کرم حمل کرده و ببرد. این قورباغه مرا به کنار سوراخی که در ان سنگ است می برد و دهانش را به درگاه ان سوراخ می گذارد. من از دهان او بیرون امده و خود را به ان کرم می رسانم و دانه گندم را نزد او می گذارم و سپس باز می گردم و به دهان همان قورباغه که در انتظار من است وارد می شوم. او در میان اب شناوری کرده و مرا به بیرون اب دریا می اورد و دهانش را باز میکند و من از دهان او خارج می شوم."

سلیمان به مورچه گفت:"وقتی که دانه گندم را برای ان کرم می بری ایا سخنی از او شنیده ای؟"مورچه گفت اری می گوید:

"یا من لا ینسانی فی جوف هذه الصخره تحت هذه اللجه برزقک لا تنس عبادک المومنین برحمتک:ای خدایی که رزق و روزی مرا در درون این سنگ در قعر دریا فراموش نمی کنی رحمتت را نسبت به بندگان با ایمانت فراموش نکن."

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۴ ، ۱۰:۰۵
محمد زنگوئی

 دیگه خیلی دیره!

خانم جوانی در سالن فرودگاه منتظر نوبت پروازش بود.

از انجا که باید ساعات بسیاری را منتظر می ماندکتابی خرید.البته بسته ای کلوچه هم با خود اورده بود.او روی صندلی دسته داری در قسمت ویژه فرودگاه نشست تا در ارامش استراحت و مطا لعه کند.در کنار او بسته ای کلوچه بود مردی نیز نشسته بود که مجله اش را باز کرد و مشغول خواندن شد.وقتی او اولین کلوچه اش را برداشت مرد نیز یک کلوچه برداشت.

در این هنگام احساس خشمی به او دست داد اما هیچ چیز نگفت.فقط با خود فکر کرد:عجب رویی داره!اگر امروز از روی دنده ی چپم بلند شده بودم چنان نشانش میدادم که دیگه همچین جراتی به خودش نده!

هر بار که او کلوچه ای بر می داشت مرد نیز با کلوچه ای دیگر از خود پذیرایی میکرد.این عمل او را عصبانی تر می کرد اما نمی خواست از خود واکنشی نشان دهد.

وقتی که فقط یک کلوچه باقی مانده بود با خود فکر کرد:حالا این مردک چه خواهد کرد؟ سپس مرد اخرین کلوچه را نصف کردو نیمه ان را به او داد.

بله؟! دیگه خیلی رویش را زیاد کرده بود.تحمل او هم به سر امده بود.بنابراین کیف و کتابش را برداشت و به سمت سالن رفت.وقتی که در صندلی هواپیما قرار گرفت در کیفش را باز کرد تا عینکش را بردارد و در نهایت تعجب دید که بسته کلوچه اش دست نخورده انجاست.

تازه یادش امد که اصلا بسته کلوچه اش را از کیفش در نیاورده بود.

خیلی از خودش خجالت کشید!! متوجه شد که کار زشت در واقع از جانب خود او سر زده است.مرد بسته کلوچه اش را بدون ان که خشمگین  عصبانی یا دیوانه شود با او تقسیم کرده بود...

درست موقعی که او از این فکر که مرد از بسته کلوچه او بر میدارد کاملان اتشی شده بود و اکنون دیگر زمانی باقی نبود که او در مورد رفتار خود توضیحی دهد...یا عذر خواهی کند!

چهار چیز هرگز قابل جبران نیست:

سنگی که پرتاب شده باشد.

حرفی که از دهان خارج شده باشد.

فرصتی که از دست رفته باشد.

زمانی که سپری شده باشد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۴ ، ۱۰:۰۲
محمد زنگوئی

حکایت پند آموز از بهلول

آورده اند که یکی از بازرگانان بغداد با غلام خود در کشتی نشسته و به عزم بصره در حرکت بودند ونیز در همان کشتی بهلول وجمعی دیگر بودند.

غلام از تلاطم دریا وحشت داشت و مدام گریه و زاری  می نمود.

 مسافران از گریه و زاری آن غلام به ستوه آمدند و از آن میان

بهلول از صاحب غـلام خواسـت تـااجازه دهد به طریقی آن غلام را ساکت نماید.

بازرگان اجازه داد ،بهلول فوری امر نمود

 تـا غـلام را بـه دریا انداختند و چون نزدیک به هلاکت رسـید او را بیـرون آوردنـد

غلام از آن پس به گوشه ای از کشتی ساکت و آرام نشست.

اهل کشتی از بهلول سوال نمودند در این عمل چه حکمت بود که غلام ساکت و آرام شد ؟ 

بهلول گفت: این غلام قدر عافیت این کشتی را نمی دانست

و چون به دریا افتاد فهمید که کـشتی جـای امن و آرامی است

پس گاهی باید از عزیزانمون دور باشیم و جای خالیشون رو احساس کنیم تا قدرشون رو بدونیم

و باهاشون درست رفتار کنیم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۴ ، ۰۸:۵۹
محمد زنگوئی

روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در نخلستانی نشسته بودند و

 

 

 

حضرت علی (ع) نیز در خدمت ایشان حضور داشتند. ناگاه زنبور عسلی نزد آن

 

 

 

حضرت آمد و شروع به چرخش دور پیامبر اکرم (ص) نمود.

 

 

 

در این حال حضرت رسول به مولای متقیان فرمودند: یا علی ، این زنبور قصد

 

 

 

دارد ما را ضیافت دهد ، و می گوید که مقداری عسل در فلان محل قرار داده ام،

 

 

 

امیرالمؤمنین علی (ع) را بفرستید ، تا آن را بیاورد. لذا حضرت علی (ع) رفتند

 

 

 

و آن عسل را یافته و در مجلس حاضر نمودند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۴ ، ۰۸:۵۲
محمد زنگوئی

 

اگر میان غسل جنابت، حدث اصغری رخ دهد و غسل را رها کرده و دوباره به همان شیوه غسل نماییم، آیا باز هم باید برای نماز وضو بگیریم؟

پاسخ
به نظر برخی از فقها[1]، غسل دوباره، غسل جدیدی است؛ لذا در فرض سؤال؛ احتیاج به وضو نیست، اما به نظر دیگر فقها؛ غسل مجدد در حکم تکمیل غسل اولی است که در بین آن حدث اصغر (آن چه وضو را باطل می‌کند) اتفاق افتاده، پس بعد از غسل، برای اقامه نماز، احتیاج به وضو است.

ضمائم:
پاسخ مراجع عظام تقلید نسبت به این سؤال، چنین است:[2]

حضرت آیت الله العظمی خامنه‌ای (مد ظله العالی):
در فرض سؤال وضو لازم است.

حضرت آیت الله العظمی سیستانی (مد ظله العالی):
اگر مجدداً غسل کرده باشد وضو لازم نیست.

حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی (مد ظله العالی):
وضو لازم است.

حضرت آیت الله العظمی نوری همدانی(مد ظله العالی):
در فرض  سوال بعد از غسل مجدد وضو نیز لازم است.

[1]. حضرت آیت الله سیستانی.
[2]. استفتا از دفاتر آیات عظام: خامنه‌ای، سیستانی، صافی گلپایگانی، نوری همدانی، (مد ظلهم العالی)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۴ ، ۱۰:۳۷
محمد زنگوئی

در زندگی ات موفق نیستی؟ بگو:
"و ما توفیقی إلا بالله علیه توکلت و إلیه أُنیب"
خوشحال نیستی؟ همیشه بگو:
"حسبی الله و نعم الوکیل"
از دنیاخسته ای؟ بگو:
"اللهم اجعل همی الاخره"
نمازهایت را به موقع و مداوم نمی خوانی؟ همیشه بگو:
"اللهم اجعلنی مقیم الصلاة و من ذریتی"
می خواهی ازدواج کنی؟ بگو:
"ربی لاتذرنی فردا و انت خیر الوارثین"
تنهایی؟ همیشه بگو:
"ربی هب لی من لدنک سلطانا نصیرا"
خوشحالی؟ همیشه بگو:
"الحمدلله حمدا کثیرا"
در کارهایت سختی می بینی؟ بگو:
"اللهم یسرلی اموری و اشرح لی صدری"
دوست داری آرزویت برآورده شود؟ همیشه بگو:
"استغفرالله و اتوب الیه"
تو دلت از دست کسی ناراحتی؟ بگو:
"اللهم اجعلنی من کاظمین الغیظ و العافین عن الناس"
می خواهی دایم قرآن بخونی؟ بگو:
"اللهم اجعل القران ربیع قلبی"
خونه ای در بهشت می خواهی؟ بگو:
"قل هو الله احد. الله صمد. لم یلد و لم یولد. و لم یکن له کفوا"
می خواهی غیبت نکنی؟ بگو:
"اللهم اجعل کتابی فی علیین و احفظ لسانی عن العالمین"
می خواهی به خوبی و اطمینان خاطر زندگیت سپری شود؟ بگو:
"اللهم إنی أستودعک حیاتی"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۴ ، ۰۹:۰۰
محمد زنگوئی

چشــم جـــــادویی و موهای رها از روســـــری
روی لب ها رنگ سرخ و شـکل مـوهــــا پـرپـری

مثل شمشیری که با یک ضـربه آدم می کشــد
قاتلـــی، آدمکشی ، اما به طــــــرز دیگـــــــری

تو بــدون شــک چنــان خوبی که در یک ثــانـیه
آبروی جمــع بت هــــای جهــــــان را می بــری

یـا بـه قـــول شـــــــاعران روزگــــــاران کـهــــن
پـرده ی ایمــــان اهـــــل ادعــــــــا را مـی دری

با توجــه به نگــاه نافـــــذ و ابـــــروی خـــــــاص
از تمـــــام دختـــــــران آنچـنـــــــــانی بــرتــــری

دختـر ســالی اگر شــایســته ســــالاری کننـد
نمــــره ات بـالاتــرین حـــــد کــلاس دلبــــــــری

لایق نـام خدایـــــانـی تـو، زیــــرا گفـــتـــه انــد:
«قدر زر زرگـــــر شناسد، قــــدر گوهر گوهری»

تو بجـای من قضاوت کن که آیا ممــکن اسـت
رد شـوم از روبه رویـت بی خیال و سـرسـری؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۹۴ ، ۰۹:۰۰
محمد زنگوئی
 
پرسش
آیا دعاهای «یا لطیفُ إرحَم عَبدَکَ الضّعیفَ» و «یا وَلِیَ العافیة أَسْأَلُکَ العافیةَ، عافیةَ الدّنیا و الآخِرة» ریشه روایی دارند؟
پاسخ اجمالی
عین عبارت این دعاها که معمولاً در سجده پایانی نمازها خوانده می‌شود، در روایات وجود ندارد، ولی می‌توان آنها را برگرفته از روایاتی دانست که به محتوای این جملات اشاره دارند؛ و بخش‌های مختلف این دعاها به صورت پراکنده در احادیث یافت می‌شود. از این‌رو؛ خواندن آن در سجده پایانی نماز به عنوان یک دعا اشکالی ندارد.
الف. «یا لطیف ارحم عبدک الضعیف»: بخش ابتدایی این عبارت (یا لطیف) در دعای مخصوص شب‌های دهه آخر ماه رمضان وارده شده: «...یَا عَلِیمُ یَا اللَّهُ یَا لَطِیفُ‏ یَا اللَّه‏ ...».[1] و بخش دوم این دعا را می‌توان در دعای روز عرفه که از امام صادق(ع) روایت شده، مشاهده کرد: «... فَارْحَمْ‏ عَبْدَکَ‏ الضَّعِیفَ‏ عَمَلًا الْجَسِیم‏ ...».[2]
ب. «یا ولیّ العافیة أسئلک العافیة عافیة الدنیا و الآخرة»: بخش‌های مختلف این دعا در ادعیه زیر آمده:
بخش اول این دعا (یا ولی العافیة) در دعایی از امام رضا(ع) که آن‌را هنگام قرار گرفتن در محاذات با حجر الأسود در هنگام طواف خوانده، وجود دارد: «... یَا اللَّهُ یَا وَلِیَ‏ الْعَافِیَةِ وَ یَا خَالِقَ الْعَافِیَةِ وَ یَا رَازِقَ الْعَافِیَة...».[3] بخش دیگر این دعا نیز در دعای استهلال ماه محرم آمده: «اللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ الْعافِیَةَ عافِیَةً تَتْبَعُها عافِیَةٌ، شافِیَةٌ کافِیَةٌ، عافِیَةَ الدُّنْیا وَ الاخِرَة».[4]
 

[1]. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، ج 2، ص 164، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ دوم، 1413ق.
[2]. سید ابن طاووس، رضی الدین علی، الإقبال بالأعمال الحسنة، محقق و مصحح: قیومی اصفهانی، جواد، ج 1، ص 395، ‌انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، چاپ اول، 1415ق.
[3]. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، محقق و مصحح: لاجوردی، مهدی، ج 2، ص 16، نشر جهان، تهران، چاپ اول، 1378ق.
[4]. الإقبال بالأعمال الحسنة، ج 3، ص 39.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مهر ۹۴ ، ۱۱:۱۷
محمد زنگوئی

 از پیامبر(ص) پرسیدند که چرا در عصر (روز نهم ذی الحجه) توقف در عرفات قرار داده شد؟
حضرت فرمودند: آن عصر ساعتی است که آدم نافرمانی پروردگار را کرد (و ترک اولی نمود) پس خدا بر امت من مقرر کرد که در آن ساعت در بهترین مکان توقف کنند و زاری و دعا نمایند وبهشت را برای آنان کارسازی نمود و ساعتی که مردم از عرفات خارج می‌شوند، ساعتی است که آدم(ع) کلمات (خاص توبه) را از پروردگار دریافت کرد و توبه او پذیرفته شد.»(12)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۹۴ ، ۱۰:۵۴
محمد زنگوئی