صفحه شخصی حجه الاسلام محمد زنگوئی

پاسخ به سوالات احکام

 

توانگری بخیل را پسری رنجور بود، نیک خواهان گفتندش مصلحت آنست که ختم قرآنی کنی از بهر وی یا بذل قربانی. لختی به اندیشه فرو رفت و گفت مصحف مهجور اولیتر است که گله دور.

صاحب دلی بشنید و گفت ختمش به علت آن اختیار آمد که قرآن بر سر زبانست و زر در میان جان

به دیناری چو خر در گل بمانند

ور الحمدی بخواهی صد بخوانند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۹۵ ، ۰۹:۴۱
محمد زنگوئی

-1 معرفی
به عنوان اولین سؤال، هر دو نفر از هم بخواهند که خودشان را به طور کامل معرفی کنند و
خلاصهای از گذشته زندگیشان را بگویند. سرگذشت و بیوگرافی شامل این موارد میشود: معرفی
کامل نام و نامخانوادگی، شغل، سن، شغل پدر و مادر، میزان تحصیلات هر یک از آنها، وضعیت
شغلی و تحصیلی و سنی دیگر افراد خانواده و این که در چه خانوادهای و با چه شرایطی بزرگ
شده و مسائل خاص زندگی آنها در گذشته چگونه بوده است.
نکته: توجه شود مسائلی که روی زندگی مشترک تأثیرگذار است باید بیان شود نه هر
موضوع و مسئلهای. روشن است که این سؤال در ازدواجهای فامیلی و آشنا جایگاهی ندارد.

-2 اعتقادی
بعد از معرفی، لازم است دو نفر سؤالاتی در مورد مسائل دینی و اعتقادی از یکدیگر بپرسند.
نکته: این گونه پرسشها علاوه بر این که شباهت عقیدتی دو فرد را نشان میدهد فاصله
مذهبی فرد با خانوادهاش را نیز ارزیابی میکند.
نمونه سؤالات این بحث شامل:
1. به نظر شما میزان پایبندی و اعتقاد به مسائل دینی تا چه حد مهم است؟
2. آیا آشنایی با مسائل و دستورات مذهبی لازم است؟
3. آیا مایل هستید همسر شما تمایلات مذهبی داشته باشد یا خیر؟
4. آیا در جلسات مذهبی شرکت می کنید؟ تا چه حد؟
5. حد نگاه به نامحرم چقدر است؟ شما در این رابطه چگونه برخورد میکنید؟
6. به نظر شما ارتباط با جنس مخالف تا چه اندازه پذیرفتنی است؟
7. میزان هماهنگی اعتقادی مذهبی شما با خانواده چقدر است؟
8. نظر شما در مورد شنیدن موسیقی چیست؟
9. اگر کسی در بین نزدیکان من یا شما اهل مصرف مشروبات الکلی باشد، درباره او
چه احساسی خواهید داشت؟
نکته: در اعتقادات دینی از مصادیقی که خود به آنها اعتقاد دارید، سؤال کنید از جمله
واجبات (نماز، روزه و ...) و مستحبات (زیارت، محافل و ...)، مسأله تقلید و ... چرا که هر یک به
شکلی در زندگی مشترک تاثیرگذار خواهد بود.

-3 صفات روحی و اخلاقی
نکته مهم شناخت صفات روحی و اخلاقی فرد مقابل میباشد. دختر و پسر باید بدانند از نظر
روحی و اخلاقی با هم شباهت دارند یا نه؟ مشابه بودن یا نبودن این صفات در زندگی اثرات مثبت
یا منفی دارد.
-4 خط مشی کلی زندگی
دو طرف باید درباره اهداف، برنامهها و رویههایی که در زندگی پیش میگیرند سؤالاتی را
مطرح کنند.
نکته: در مورد خط فکر سیاسی افراد باید از هم پرسش نمایند.
چشمانداز شما برای زندگی آینده چیست؟ این برنامه ها در چه زمینه هایی است؟
به نظر شما مهمترین عامل موفقیت در زندگی چیست؟
-5 استقلال و ثبات فکری و احساسی
نکته: یکی از موضوعات مهم دیگر، استقلال فردی دو طرف میباشد.
از طریق پرسیدن برخی پرسشها درمورد استقلال فردی طرف مقابل، اطلاعاتی را کسب
کنید تا بدانید در زمینههای شخصی، تصمیمگیری و ... تا چه حد به نظر دیگران به ویژه پدر و
مادر و دوستان در امور زندگی مشترک اهمیت میدهد؟ استقلال دارد یا به خانواده خود وابسته
است؟ اجازه دخالت در زندگی مشترکش را میدهد؟ آیا او دهنبین است یا خیر؟
در این مورد میتوان از این سؤالات استفاده نمود:
تا به حال چند بار شغل عوض کردهاید؟
آیا رشته تحصیلی خود را تغییر دادهاید؟
آیا تا به حال با دوستی قطع رابطه کردهاید؟ چرا؟

- از طرف مقابل بپرسید که به تناسب سنش چه چیزی اندوخته است؟ مثلا یک آقای 27 ساله چه
میزان تحصیلات دارد، چه میزان سرمایه و یا چه میزان تخصص دارد؟ این فرد حداقل 7 سال از
بهترین زمان جوانی را در اختیار داشته است.
-6 مسئولیتپذیری و انجام وظایف
بخش دیگری از پرسشها باید به موضوع مسئولیتپذیری دو نفر اختصاص یابد. سؤالات باید
به صورت دقیق درباره زندگی قبلی فرد، شغل، تحصیلات، وظایف دوستی و خانوادگی و ... مطرح
شود.
نکته: بر اساس این پرسش میتوانید میزان مسئولیتپذیری فرد را مورد ارزیابی قرار دهید.
شما در چه تاریخی سرباز شدید، کی به سربازی رفتید؟ آیا غیبت هم داشتهاید؟
آیا در قبال انجام ندادن کارها در خانواده دچار عذاب وجدان میشوید؟
-7 انعطافپذیری
انعطافپذیری محور دیگر پرسشهای شما است. از طریق برخی پرسشها میتوانید میزان
انعطافپذیری فرد را بسنجید.
نکته: فردی که منفعل باشد مشکلات عدیدهای را در زندگی برای شما ایجاد میکند.
برای نمونه میتوان از طرف مقابل چنین پرسش کرد که فرض کنید برای رفتن به یک
مسافرت آماده شدهایم و قرار است ساعت 18 از منزل خارج شویم، ناگهان تلفن زنگ میزند. و
در این سؤال داشتههای فرد برای ما مهم نیست، بلکه چگونگی گذران عمر و
ثبات در کار و زندگیش برایمان مهم است.

یکی از اقوام که از شهرستان آمدهاند، خواهان آدرس دقیق منزل ما هستند که به میهمانی ما
بیایند، در این هنگام شما چه کار میکنید؟
نکته: نحوه پاسخگویی به این سؤال مهم است نه خود جواب.
اگر فرد بگوید به آنها میگوییم برنامه مسافرت داریم و نمیتوانیم در خدمت شما باشیم.
(این نشانه عدم انعطاف است) هم چنین اگر بگوید به آنها میگوییم قدمتان روی چشم بفرمائید
(این هم نشانه عدم انعطاف است) در حالی که فرد منعطف به راههای دیگری به غیر از بلی یا خیر
نیز توجه دارد. مثلا میگوید: باید ببینم سفر ما چقدر اهمیت دارد؟ آن فامیل کیست؟ ضرورت
میهمانی او چیست؟ تاثیر رفتن به این سفر روی ما چقدر هست؟ و ...
(فراموش نکنید اینها مثال هستند، شما میتوانید مسائل دیگری را طرح کنید، حتی گذشته
فرد و رویارویی با مشکلاتی که در حوزه شغلی، تحصیلی و خانوادگی داشته، میزان انعطافپذیری و
سازگاری فرد را مشخص میکند) بنابراین انعطافپذیری و این که فرد تا چه میزان خاصیت
کششی دارد و حاضر به انعطاف و تغییر در نظراتش است بسیار مهم میباشد.
-8 ارتباطات اجتماعی
پرسش هایی میتواند به شما کمک کند تا میزان تعاملات اجتماعی فرد مقابل را بسنجید. در
واقع بررسی کنید این فرد آیا در روابط اجتماعی خود افراط دارد یا تفریط؟ تا چه حد با فامیل
ارتباط دارد؟ آیا در روابط اجتماعی گزینشی رفتار میکند؟ ارتباط فرد مقابل با دوستانش از اهمیت
زیادی برخوردار است، میزان وابستگی فرد مقابل را بسنجید.
اگر همسر آینده شما در محیط کار یا بین نزدیکان با نامحرمان با حفظ ضوابط شرعی و
عرفی ارتباط داشته باشد، چه میکنید؟
نکته: با این سؤال میخواهید به میزان سختگیری وی در این زمینه پی ببرید.
تا چه اندازه به رفت و آمد با دوستان و نزدیکان خود و نزدیکان همسرتان تمایل دارید؟

نکته: از این طریق قادر خواهید بود که تیپ شخصیتی فرد را دریابید.
یعنی فرد مقابل درونگرا است یا برونگرا و این که آیا در ارتباطات فامیلی و با دوستان
مجرد خود زیادهروی میکند یا نه.
تا چه علاقهمند هستید با دوستان دوران مجردی در محافل و مجالس رابطه داشته باشید
تا چه حد دوستانتان در تصمیمگیری به شما کمک میکنند.
به دوستانتان بیشتر توجه دارید یا خانواده و یا فامیل؟ چرا؟
محورهای اختصاصی از سوی دختر
-1 شهر محل سکونت
تصمیم دارید که بنا دارید با همسر آیندهتان در کدام شهر زندگی کنید؟
-2 نوع سکونت
آیا میخواهید مستقل زندگی کنید یا بنا دارید با والدین خود، محل سکونت مشترک داشته
باشید؟

نکته: در صورت تمایل به زندگی با والدین، باید مشخص شود که چگونه (در یک محله،
یک مجتمع، یک آپارتمان، یک طبقه یا یک دستگاه) میخواهد با آنان زندگی کند.
-3 اشتغال مرد
شما به چه کاری اشتغال دارید؟
نکته: وضعیت شغلی طرف باید شفاف و روشن بیان شود و کلیگویی در این مورد (بازار،
واسطهگری، وزارتخارجه و ...) کافی نیست؛ زیرا در بازار، انواع شغل ها؛ در کار واسطه گری،
انواع واسطه ها، و در وزارت امور خارجه، انواع سمت ها وجود دارد.
در صورتی که در حال حاضر اشتغال ندارد، بپرسید: در آینده چه شغلی را میخواهید
انتخاب کنید؟ توجه داشته باشید که هر خانمی نمیتواند با هر شغلی که همسرش داشته باشد،
کنار بیاید.
نکته: شغل هایی چون هنرپیشگی، سیاستمداری، مشاوره، نظامیگری، نیروی انتظامی،
روحانیت و ... روحیه خاص میخواهد.
-4 فعالیت های سیاسی اجتماعی زن
نظر طرف مقابل را در مورد فعالیت خود در امور سیاسی و اجتماعی بپرسید. برای نمونه آیا
موافق هستید که همسر آینده شما فعالیت سیاسی اجتماعی داشته باشد؟ تا چه اندازه؟
-5 اشتغال و تحصیل زن
لازم است در مورد اشتغال، به نوع آن (مراکز تجاری، اداری، آموزشی و ...) و در مورد
تحصیل به سطح آن (کاردانی، کارشناسی، ارشد و دکتری) اشاره کند برای نمونه، آیا موافق هستید
که همسر آیندهتان اشتغال داشته باشد یا به تحصیل خود ادامه دهد؟

-6 مسائل اقتصادی
در رابطه با امور اقتصادی و شیوه خرج کردن پول باید پرسشهایی صورت پذیرد. مثلاً در
مورد خساست یا دست و دل باز بودن مرد و یا این که در زندگی مشترک تا چه حد به مسافرت و
مهمانی دادن توجه میکند.
نکته: با این گونه پرسشها میتوان به روحیه طرف مقابل در میزان هزینه کردن برای
زندگی و خساست احتمالی او پی برید.
در پایان گفتگوی جلسه اول، در صورت احساس توافق کلی، مطالبی را که جنبه خصوصی و
سرّی دارد (بیماری حاد یا خاص، اختلال روحی روانی، طلاق والدین، اعتیاد والدین، مجرم بودن
یکی از افراد خانواده و ...) و حدود مهریه (زیاد، کم و متعادل) را مطرح کنید.
پرسش های جلسه دوم
در صورتی که طرفین از گفتگوی جلسه اول به طور نسبی راضی بودند، بهتر است زمانی را
برای جلسه دوم تعیین کنند، چرا که ممکن است در جلسه اول برخی از پاسخها کلی و مبهم بوده
یا برای فرد سؤال برانگیز باشد و یا حتی رفتارهایی بوده که باید در جلسات بعدی رفع شود. لازمه
این امر طرح سؤالات جدید برای رفع ابهام در جلسه دوم میباشد.
نکته: این جلسه برای تکمیل اطلاعات، رسیدن به نتیجه، تجزیه و تحلیل مطالب جلسه
اول و تبادل فکر با اعضای خانواده ضرورت دارد.
پرسشهای جلسه دوم را میتوان با عناوین زیر مطرح نمود:
-1 صفات روحی و اخلاقی
در جلسه اول گفتگو به صورت کلی درباره صفات روحی و اخلاقی پرسش میشود اما در
جلسه دوم میتوان با سؤالات جزئیتر به شناخت دقیقتر ویژگیهای روحی و اخلاقی طرف مقابل

دست یافت. شناخت این ویژگیها سبب میشود که طرفین در تصمیمگیری خود بهتر عمل کنند.
نمونه سؤالات عبارت است از:
- منطقی بودن را در چه می دانید؟ چقدر در زندگی، خود را منطقی می دانید؟
- وقتی تصمیم آخر را می گیرید، چه عواملی در منصرف شدن شما می توانند دخیل باشند؟
- دوست دارید در مقابل سختی کار شما، همسرتان چگونه شما را درک کند؟
- در تصمیم گیری ها چقدر از نظرات دیگران استفاده می کنید؟ چقدر برای کارهایتان احتمال اشتباه
کردن می گذارید؟
- چقدر حرف مردم برایتان مهم است؟ آیا همیشه قضاوت مردم در مورد شما درست بوده؟
- اوقات فراغت خود را به چه چیزهایی اختصاص می دهید؟
- بذلهگویی تا چه حد خوب است آیا دیگران شما را به عنوان یک آدم شوخطبع می شناسند؟
- احسان به پدر و مادر را در چه چیزهایی می بینید؟ اگر در مسئله ای با پدر و مادرتان اختلاف
داشتید، چه می کنید؟ تا حالا شده است مخالف نظر آنها کاری کرده باشید؟ چرا؟
- از چه رفتاری نمی توانید بگذرید؟ و ...
افسردگی، پرخاشگری، اضطراب، وسواس، سوءظن، زودرنجی، کجخلقی، تنهایی، ترسها،
سابقههای بستری و درمان و ... جزء مهمترین مسائلی هست که باید بررسی شود، (شاید بررسی
این بند یکی از ضرورتهایی است که دختر و پسر باید به روانشناس مراجعه کنند.) اما اگر
خودشان قصد بررسی داشتند باید نشانههای این اختلالات را بشناسند و با سؤال و دقت در
نشانهها و علائم این اختلالات پی به مشکل ببرند.
هم چنین صفاتی مثل خساست بودن، حسابگری، ولخرجی (دست و دلباز)، بیخیال،
منزوی و بیعلاقه به تفریح، پیگیر بودن (سمج)، سهلانگار، سختگیری و .... جزء مسائلیست که
میتوان با مثالهای فوق پرسیده شود.

-2 جلب رضایت همسر
در روابط دو طرف، دختر و پسر باید در مورد رضایت همدیگر پرسشهایی داشته باشند.
برای نمونه؛
فرد مقابل تا چه حد باید رضایت همسرش را جلب کند و تا چه میزان باید به خواستههای او توجه
داشته باشد؟
چه شیوههایی سبب جلب رضایت فرد مقابل میشود؟ و ...
-3 قناعت و تجملات
در مورد میزان سادهزیستی و قناعت یا تجملات در زندگی باید از فرد مقابل پرسش شود.
برای نمونه؛
تعریف قناعت از نظر شما چیست و تا چه حد قناعت دارید؟
درباره تجملات و تشریفات در زندگی و حدود آن چه نظری دارید؟
-4 سازگاری
گاه در زندگی مشترک اتفاقاتی میافتد که نیاز است دو فرد با هم سازگاری و همکاری
داشته باشند. مثلاً:
اگر اتفاقی برای شما بیافتد که مجبور باشید با نصف درآمد قبلی همسرتان زندگی کنید، چه
میکنید؟
چه امکاناتی را برای داشتن رفاه نسبی لازم میدانید؟
شما مایلید همسرتان در خرید لوازم زندگی چه مسائلی را رعایت نماید؟

-5 مدیریت
مدیریت زندگی نیز از موضوعات مهم و اساسی است که دو طرف باید دیدگاه خود را در مورد
آن بگویند. پرسش در مورد این که چه کسی مدیریت کند مهم است. شاید هر دو به زنسالاری یا
مردسالاری معتقد باشند یا بالعکس. پرسشهایی در این زمینه میتواند دیدگاه فرد مقابل را در
مورد مدیریت زندگی نشان دهد. برای نمونه؛
دیدگاه شما درباره جایگاه مرد در زندگی چیست؟
با پرسیدن این نوع سؤالات خواهید فهمید که خانم روحیه زنسالاری دارد یا نه؟ و برای
خود جایگاه مشاوری مهربان قائل است یا خیر.
- دیدگاه شما درباره جایگاه زن در زندگی چیست و به او چقدر میدان میدهید؟
با پرسش سؤالاتی در این زمینه میتوانید بفهمید آیا آقا، خانمها را موجوداتی ضعیف و کم
اهمیت میداند یا نه؟
-6 دخانیات
پرسش در مورد دخانیات و مواد مخدر میتواند دیدگاه افراد را در مورد این نوع مواد نشان دهد.
نظرتان درباره سیگار و مصرف آن و مواد مخدر چیست؟
آیا به مواد خاصی اعتیاد دارید؟ (قهوه، چای، غذای خاص، سیگار، قرص و ...)
آیا از دخانیات یا قرص یا آمپول ویژه ای برای آرامش استفاده می کنید؟
-7 میزان درآمد
میزان درآمد آقا مسأله مهمی است که خانم باید در مورد آن اطلاعاتی کسب کند تا بداند آیا
میتواند با چنین درآمدی زندگی کند. آیا میزان درآمد شما در حدی هست که بتوانید با آن،
زندگی متوسطی را اداره کنید؟
این سؤال در جلسه دوم پرسیده میشود تا شائبه پول دوستی و مادیگرایی زن پیش نیاید.
هم چنین پرسش از میزان درآمد خانم چندان لزومی ندارد. زیرا درآمد برای او میباشد مگر آن که
او بخواهد در امور مالی زندگی مشارکت کند.
-8 اعتقاد به مشاوره
از آن جایی که در زندگی مشترک ممکن است مشکلاتی به وجود آید که نیازمند کمک از
افراد میباشد لذا در جلسه گفتگو طرفین میتوانند نظر خود را در مورد این که از چه کسی در
زندگی مشترک مشورت بگیرند.
برای رفع مشکلات زندگی تا چه حد به مشاوره اعتقاد دارید و آن را مؤثر میدانید؟
در صورت بروز مشکل در زندگی مشترک ترجیح میدهید با چه کسانی مشورت کنید؟
برخی مردها به مشاوره تن نمیدهند؛ زیرا گمان میکنند رفتن نزد مشاور به معنای اعتراف به
اشتباه است.
سؤالهای اختصاصی هر دو طرف

پرسشهای جلسه سوم
آیا لازم است جلسات گفتگو به جلسه سوم هم کشیده شود؟ در این صورت چه سؤلاتی را
باید مطرح کرد؟
برخی از مسائل را به سبب حیا نمیتوان در جلسات اول و دوم مطرح کرد یا هنوز زمان طرح
آنها نرسیده است. این سؤالها عبارتند از:
-1 گرم مزاجی یا سرد مزاجی
- رفع غرایز جنسی تا چه حد در زندگی زناشویی برایتان اهمیت دارد؟
نکته: با توجه به این که اختلاف شدید خانم و آقا در این مسئله، عامل اختلاف جدی در
زندگی مشترک و در مواردی عامل انحراف اخلاقی و جنسی یک طرف و لطمه به اعصاب و روان
میشود، طرح آن ضرورت دارد.
این سؤال در جلسه سوم مطرح میشود تا به فرد تهمت شهوترانی، هواپرستی و ... داده نشود. اگر
طرح این سؤال برایتان مشکل است و حیا اجازه نمیدهد میتوانید آن را به صورت نوشتاری بپرسید.
-2 فرزنددار شدن و زمان آن
چه زمانی را برای فرزنددار شدن مناسب میدانید؟
چند تا فرزند خوب است؟
-3 چگونگی مراسم عقد و عروسی
- نظر شما در مورد مهریه چیست؟
- نظرتان درباره چگونگی و مراسم عقد و عروسی چیست؟
- آیا مراسم آلوده به گناه یا بدون گناه برایتان فرقی دارد؟
نکته: در صورت عدم توافق در این مسائل ممکن است در ابتدای ازدواج، کدورتهایی
پیش آید و به سبب خاطرات تلخ پدید آمده، بهانهجوییهایی در زندگی مشترک بروز کند.

-4 چگونگی ملاقاتهای دوران عقد
- نظر خانواده شما درباره ملاقاتهای دوران عقد چیست؟
- در این زمینه آداب و رسوم خاصی در خانواده شماست؟
-5 انتظار خاص از همسر آینده
- آیا انتظار خاصی از همسر آینده خود دارید؟
نکته: برخی از افراد نیازهای خاصی دارند که حتماً باید پیش از ازدواج با نامزد خود مطرح
کنند تا ببینند آیا توان برآوردن آن را دارد یا خیر، برای مثال ممکن است دختری یا پسری
بیش از دختران و پسران دیگر به اظهار محبت همسر نیاز داشته باشد که حتماً باید مطرح
نماید.
پرسشهای جلسه سوم

گفتگوی خانوادهها
نکته: مسئله دیگری که در گفتگو قابل توجه میباشد، این است که قسمتی از شناخت
در گفتگو بین خانواده ها به دست میآید، مشروط بر این که صحبتهای آنها مربوط به ازدواج
فرزندانشان باشد.
بنابراین در این مرحله از خواستگاری که دختر و پسر برای گفتگو به اتاق دیگری می روند
فرصت مناسبی است تا خانواده ها نیز با همدیگر آشنا شوند و در مورد ساختار خانواده، آداب و
رسوم، میزان پایبندی به اعتقادات مذهبی و ... صحبت کرده تا بتوانند با تفاوت های فرهنگی،
اجتماعی، خانوادگی و ... یکدیگر آشنا شوند.
از سوی دیگر، خانواده دختر و پسر در مورد خصوصیات اخلاقی و رفتاری دختر و پسرشان
اطلاعات لازم را بدهند. هم چنین خانواده پسر دلیل و نحوه انتخابشان را بازگو نمایند و نحوه
عملی کردن وعدههایی که داده می شود چه ازطرف دختر و خانوادهاش و چه از طرف پسر و
خانوادهاش سؤال و مورد بررسی قرار گیرد.

ده نکته طلایی در گفتگو

سؤالات متداول در زمینه گفتگو
1) سکوت در جلسات گفتگو
سکوت در جلسات گفتگو می تواند دلایل متفاوتی داشته باشد مثلاً کمرو باشد یا این که
احتمال دارد خواستگاری بر او تحمیل شده باشد، به خصوص اگر در جمع به او اجازه صحبت
نمیدهند در این صورت حتماً با پرسشهای روشن و پیاپی باید اطمینان یافت که از این امر
رضایت کامل دارد.
احتمال دیگر این است که طرف مقابل را از نظر ظاهر نپسندیده و انگیزهای برای گفتگو
ندارد و نمیتواند با این مسئله کنار بیاید. گاهی هم شخص در جلسه اول گفتگو، مطالب و سؤالاتی
را مطرح و در جلسات بعدی سکوت میکند. این نشان میدهد که همان سؤالات اصلی و کلیدی
جلسه اول برایش مهم بوده و سؤالات بعدی اهمیتی ندارد زیرا در خود قدرت انطباق میبیند و
میداند که با وجود وجوه مشترک در مسائل اصلی، با بقیه اختلافات میتواند کنار بیاید و خود را
وفق دهد.
در صورتی که فرد مقابل خواستههای شما را بدون چون و چرا میپذیرد احتمال احساسی
برخورد کردن، وجود دارد. زیرا امکان ندارد دو نفر با دو وراثت متفاوت، دو محیط و دو تربیت
گوناگون، در همه مسائل تفاهم داشته باشند، حتی دو خواهر یا دو برادر نیز با وجود اشتراک در
محیط و تربیت با هم تفاهم کامل ندارند. 1
2) تشخیص صداقت
یکی از سؤالات مهمی که معمولاً پیرامون جلسات خواستگاری بیان می شود این است که ما
از کجا بفهمیم طرف مقابل سؤالات را با صداقت پاسخ داده است؟
.143 - برای مطالعه بیشتر: گلبرگ زندگی، حسین دهنوی، صص 127 􀀃􀀐􀀃1

برای اطمینان از جوابهای او باید مقدمه ای را درباره ی صداقت بیان کنید. به مخاطب خود
بگویید: صداقت در خواستگاری یک امر حیاتی است. من خود آدمی نیستم که همیشه در زندگی
راستگو باشم و انتظار ندارم همسرم نیز همیشه در زندگی راست گفته باشد. اما این که انسان در
جلسه خواستگاری به راستگویی دقت داشته باشد بحث بسیار مهمی است زیرا عدم صداقت در
جلسه خواستگاری را خیانت به طرف مقابل می دانم و من هر نقطه ضعفی را از خواستگارم
می پذیرم مگر این نقطه ضعف را. باید بکوشید به گونه ای با بیانی جدی این مطلب را یادآور شوید،
مثلاً این که بگویید: (من اگر متوجه شوم که در جلسه خواستگاری مطلبی خلاف واقع بیان شده
است اگر نقاط مثبت فراوان هم داشته باشد نمی توانم او را بپذیرم زیرا ازدواجی موفق است که
انسان هم خوب انتخاب کند و هم خوب انتخاب شود.
البته جمله آخر هم پیام مهمی است برای خود شما، اگر شما بخواهید با کسی مسافرت
بروید و او تمایلی به مسافرت با شما نداشته باشد و شما اصرار کنید و طرف را متقاعد کنید و راهی
سفر شوید، مسافرت به هر دوی شما سخت خواهد گذشت. ازدواج بالاتر از این است اگر یکی خوب
انتخاب کند ولی خوب انتخاب نشود خود این فرد هم از زندگی لذت نمی برد، بنابراین باید صداقت
داشته باشیم.
راه دیگر این تشخیص این است که از مطالبی سؤال نمایید که در تحقیقات در مورد فرد
مقابل نسبت به درستی آنها مطمئن هستید. پاسخ فرد مقابل صداقت یا عدم صداقت او را نشان
میدهد.
اما چند نکته:
- برای این که راحت باشید و صداقت خود را نشان دهید از همان کلمات معمول و همیشگی تان
استفاده کنید نه از کلمات سخت و غیر معمول.
- صداقت شما و خانواده تان در رفتار و گفتار، آنها را نیز تشویق می کند که صادق باشند.

- در گفتگو دو طرف باید بنا را بر معرفی واقعی و صریح خود بگذارند. 1
3) بیان اسرار زندگی در خواستگاری
در پاسخ باید گفت اسرار زندگی طبقه بندی دارد. در مباحث امنیتی اطلاعات را به چهار
طبقه (به کلی سری، سری، خیلی محرمانه و محرمانه) تقسیم می کنند. در زندگی نیز برای مسائل
خود طبقه بندی داشته باشید. در جلسات اول خواستگاری می توانید مسائلی را مطرح کنید که
دیگران اطلاع و آگاهی دارند ولی خواستگار شما از آن بیاطلاع است، مثلاً در محل و فامیل همه
می دانند شما با یک ازدواج غیر موفق روبهرو بوده اید بهتر است این نکته را قبل از قرار خواستگاری
به اطلاع فرد مورد نظر برسانید که اگر با شنیدن این موضوع نظرش تغییر می کند قبل از جلسات
خواستگاری و ایجاد زحمات و مشکلات متوجه شود.
گاهی ازدواج تا مراحلی پیش رفته است و بعد به دلایلی انجام نشده و در شناسنامه هم ثبت
نشده و عروسی هم انجام نگرفته است. در این شرایط لازم نیست قبل از خواستگاری اطلاع دهید
ولی در آخر جلسه اول خواستگاری باید برای فرد تشریح کنید.
برخی از اسرار را نیز می توانید در جلسات بعد مطرح کنید اسراری را که جز خانواده شما
کسی از آن اطلاع ندارد نباید در جلسات اول بیان کرد. شما می توانید در مراحل بعد و به میزان
اعتمادی که به فرد پیدا کردهاید، او را مطلع سازید.
.166 - 1 - مطلع مهر، بانکیپور، صص 164
ما تا چه حد می توانیم اسرار زندگی خود را بیان کنیم؟ آیا اگر خطا و
اشتباهی و مسئله ای در زندگی ما رخ داده است، اجازه داریم آن را مطرح کنیم؟

اما نباید از اشتباهات و لغزشهایی که در دوران مجردی انجام دادهاید و کسی هم از آن با
خبر نیست و شما نیز توبه کرده اید، بعد از ازدواج هم، همسرتان متوجه آن نمی شود، سخنی به
میان بیاورید. زیرا گناهان و خطاها، امری ما بین ما و خدای ماست و هیچ کس اجازه ندارد آبروی
خود را جلوی دیگران ببرد و از طرف مقابل هم نخواهید به این مسائل اشاره کند.
ولی اگر مسئلهای قبل از ازدواج برای شما پیش آمده و شما مرتکب جرم و خطایی شده اید و
امکان برملا شدن آن را پس از ازدواج میدهید، باید حتماً به نحوی مطرح سازید و آن را برای فرد
مقابل بیان کنید.
گفتن تمام جزئیات (عصبانیتهای موردی، بینظمی های موردی، و ...) لازم نیست زیرا باعث
نگرانی و ایجاد تردید می شود و زمینه وسوسه های شیطانی را فراهم می آورد و ممکن است طرف
مقابل این گونه برداشت کند که مشکل بسیار بزرگ بوده و فقط قسمتی از آن گفته شده است. به
همین ترتیب گفتن جزئیات و مسائلی که به زندگی مشترک مربوط نمی شود لازم نیست. پرسیدن
از آنها نیز لزومی ندارد بنابراین پرسش درباره این که چه گناهی مرتکب شده ای، آیا دوست پسر یا
دختر داشته ای، چند تا خواستگار برایت آمده، به خواستگاری چند نفر رفته ای، چگونه مسلمان
شده ای و ... لازم نیست و گاهی توهین و بی حرمتی به شمار می رود و پیامدهای منفی دارد.
اما چند نکته:
- اگر شما دارای نقص عضو یا بیماری هستید باید به طور کامل و به دور از ابهام در مورد شناخت
نقص، ناتوانایی های آن و روش درمانش توضیح دهید. بهتر است با معرفی پزشک خود از آنها
بخواهید هر گونه سؤالی که دارند از پزشک معالجتان بپرسند.
- اگر طرف مقابل شما دارای نقص عضو یا بیماری است، نباید عجولانه و ناآگاهانه تصمیم گرفت.
بلکه باید بر اساس میزان ظرفیت و تحمل خود یا طرف مقابل، به دور از ترحم تصمیم گیری کنید و
هرگز به فکر تغییر اوضاع نباشید.

- از گفتن عیبی که خواستگاریتان را به هم می زند، ابا نداشته باشید، چون در غیر این صورت خانه
را در زمین سستی بنا کرده اید. عیبی که امکان دارد گفتن آن یک خواستگاری را به هم بزند،
نگفتن آن یک زندگی را به هم خواهد زد. 1
.168 - 1 - همان، صص 166

منابع
1. خواستگاری حواس جمع میخواهد روشهای آشنایی و مراسم خواستگاری و نامزدی 
. پژوهشگران مرکز حیات طیبه چاپ دوم اصفهان حدیث راه عشق 1388
. 2. دهنوی ، حسین گلبرگ زندگی چاپ 13 قم خادمالرضا (علیه السلام) 1388
. 3. بانکیپورفرد، امیرحسین مطلع مهر چاپ اول اصفهان حدیث راه عشق 1386


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۹۵ ، ۰۸:۴۹
محمد زنگوئی
أَللّـهُمَّ ارْزُقْنى فیهِ فَضْلَ لَیْلَةِ الْقَدْرِ وَ صَیِّرْ اُمُورى فیهِ مِنَ الْعُسْرِ اِلَى الْیُسْرِ وَ اقْبَلْ مَعاذیرى وَ حُطَّ عَنّىِ الذَّنْبَ وَ الْوِزْرَ یـا رَؤُفـاً بِعِـبادِهِ الصّـالِحـینَ.
«خدایا در این ماه، فضیلت شب قدر را روزیم کن، و کارهایم را از سختى به آسانى برگردان، و پوزشهایم را بپذیر و گناهان و وِزرهایم را بریز، اى خداى مهربان نسبت به بندگان صالح خویش».


در کمین لحظه هاى نورانى

سعدى گفته است:

«شبها اگر همه «قدر» بودى، شبِ قدر، بى قدر بودى.»[1]

پس، برقى مى جهد، خورشیدى مى تابد، چهره افقِ دلها و اندیشه ها، روشن مى شود، و جلوه الهى، یک لحظه، بر «زمان» مى تابد.

باید آن «لحظه نورانى» را درک کرد. لحظه اى که داراى فضیلت بسیار است. شبى که از هزار ماه برتر است، «لیلة القدر»ى که در اثر انتباه، هشیارى، بصیرت، خودآگاهى، زمان آگاهى و...بسیار سرنوشت ساز است و سرنوشت و مقدّرات مردم، در شب قدر، معیّن و معلوم مى گردد.

مگر اقبال، چندبار به در خانه انسان مى آید؟

مگر در سال، چند شب قدر و سرنوشت آفرین داریم؟!

مگر چه قدر فرصت طلایى و استثنایى فراهم مى شود که خدا تصمیم مى گیرد که رحمت عام و کرم گسترده خود را شامل حال بندگان کند؟!

شبى که فرشتگان، فوج فوج، از آسمان فرود مى آیند، و حامل رحمت الهى و برکات آسمانى و خیرات فراوان و فیض هاى سرشارند، شبى که قلب ماه رمضان است.[2]

حیف است که ماه رمضان بگذرد، و بى بهره بمانى و در ماه رمضان، از فیض شب قدر، محروم باشى.

حیف اگر در شب قدر، «قدر» خود نشناسى...

شب قدر، مشعلى است فراراه. طوفانهایى هم مى وزد.

این چراغ افروخته در رهگذر باد، اگر مورد غفلت قرار گیرد، برقش خاموش مى شود و آن «لحظه نورانى» که در کمینش بودى، گم مى شود و باز در ظلمت هاى «گناه» و «خودپرستى» و «روزمرّگى» و «غفلت» و «نفس امّاره» و... ـ ظُلُماتٌ بَعضُها فَوقَ بَعضٍ ـ

امّا اگر چشم بصیرت دل را به روى آن نورانیت «لیله القدر» گشوده باشى، شبت، روشن تر از روز خواهد شد و لحظه هاى ساکتت، گویاى هزاران نجواى عاشقانه...

فقط «تنبّه» لازم است و بیدار دلى و هشیارى!

به قول خواجه عبداللّه انصارى: ـ در مقالات ـ

«تجلّى حق، ناگاه آید، امّا...بر دل آگاه آید.»

به فرموده پیامبر خدا صلى الله علیه و آله:

«شَهرُ رَمَضان سَیِّدُ الشُّهُورِ وَلَیلَةُ القَدرِ سَیِّدَةُ اللَّیالى.»[3]

ماه رمضان سرور ماههاست و شب قدر، سرور شب ها.

هرکه آیین سرورى و سالارى و قرب خدا جوید نباید غافلانه عمر بگذراند.

براى درک فضیلت لیلة القدر، بصیرت و هشیارى و مراقبت لازم است، تا به فضلهاى این ایّام و لیالى دست یافت. توفیق براى «توبه»، خود یکى از بزرگترین فضیلتهاى این ماه مقدّس است.

گذار از «مشکلات» به «آسانیها»

این خواسته دوّم ماست:

رسیدن از «عُسر»، به «یُسر»، از «شدّت» به «فرج»، از «مشکلات» به «آسانیها».

و این کار خداست که پس از تحمّل سختیها، مؤمن را به راحت و آسایش برساند، و پس از گذراندن ایام «محنت»، به روزگار «نعمت» برساند، و در دل «شداید»، برایش فرجى بیافریند. و جریان کلّى سیر و صیرورت و «شدن» مسلمان و کارهایش را، رو به آسانى و نجات قرار دهد.

و...البتّه که قدر «یسر» را، سختى کشیده مى داند.

و...«قدرعافیت، کسى داند که به مصیبتى گرفتار آید».

و قدر سلامتى را کسى مى شناسد که مدّتى رنج بیمارى و انزواى بیمارستان و درد و تب و غم و اندوه را به جان خریده باشد.

فَإنَّ مَعَ العُسرِ یُسراً، اِنَّ مَعَ العُسرِ یُسراً...»[4]

آرى...هرجا که گنج هست، رنج هست، و آنجا که درّ شاهوار است، نهنگ مردمخوار است...

«قبول عذر و ریزش گناه»

گناه، بار سنگینى است به دوش گنهکار.

«وِزر»، همان بار سنگین گناه است.

«ذنب»، دنباله ها و پیامدهاى اعمال سوء و عواقب معصیت است.

آنچه بال پروازمان را مى شکند و پاى حرکتمان را باز مى دارد و توان عروج و صعود را از ما مى گیرد، این بارهاى سنگین است.

آنکه زیر این بار مانده، توفیق عمل صالح کمتر مى یابد.

آنکه گنهکار است، احساس سنگینى و درماندگى مى کند.

معصیتکار، پاى خود را به «زمین» بسته مى بیند.

یک زنجیرى است، یک زندانى و گرفتار است...

تا توبه نکند، سبکبال نمى شود.

تا عذرخواهى نکند، دلش آرام و سبک نمى شود.

تا به خطا اعتراف نکند، وجدانش آسوده نمى گردد.

تا وزرها و گناهانش بخشوده نشود، قلبش به «اطمینان» نمى رسد.

«نفس مطمئنه» از آن کسى است که رضاى خدا را جلب کرده باشد.

پس چه باید کرد؟ چه باید گفت؟ چه باید خواست؟

در دعاى امروز مى گوییم:

پروردگار!... عذرها و پوزش هاى مرا بپذیر، و گناهانم و بارهاى سنگین و بال گردنم را فرو ریز، آنگونه که برگهاى زرد پاییزى از درخت ریخته، سبکبال مى شود،

آنچنانکه شاخه ها و شاخکهاى یک نهال و درخت، زده مى شود، تا بهتر رشد کند،

مثل باغى و باغچه اى که علف هرزه هاى آن را وجین کنند،

توبه ما و توبه پذیرى خدا اینگونه است.

زمینه رشد را زیاد مى کند و عوامل مانع رشد و حرکت و پویایى را مى زداید و گِل و لاى ها را از چهره جان مى شوید.

طهارت توبه، اینگونه پاک مى کند.

خدا مهربان است و به بندگانش، رأفت و لطف دارد. دوست دارد که به درگاهش روى آورده و از او حاجت بخواهند، مى خواهد به هر بهانه اى، گناهان عباد صالح 
خویش را، از نامه اعمال بزداید.

خدا پاک است و پاکى بندگان را طالب است.

خواجه عبداللّه گوید:

«الهى...اگر مجرمم، مسلمانم. اگر گنهکارم، پشیمانم.

اگر عقابم خواهى، مطیع فرمانم و اگر رحمت فرمایى، مستحقّ آنم.

«الهى...اگر تو مرا به «جرم» من بگیرى، من تو را به «کَرَم» تو بگیرم.

کرم تو، از جرم من بیش است.

الهى...فرمودى کریمم، امید ما بر آن تمام است. و چون گفتى رحیمم، نومیدى بر ما حرام.

«الهى...اگر توبه به بى گناهى است، پس در این جهان، «تائب» کیست؟!

و اگر به پشیمانى است، پس در جهان، «عاصى» کیست؟!...»



[1] ـ گلستان، باب هشتم.

[2] ـ امام صادق علیه السلام: قلبُ شهرِ رمضانَ لیلةُ القدر شهراللّه ، ص 404.

[3] ـ شهراللّه ، ص 35.

[4] ـ انشراح، آیه 4 و 5.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۵ ، ۱۱:۰۷
محمد زنگوئی

شیخ بهائی می‌گوید: عارفی پارچه‌ای بافت و در بافت آن دقت وسیعی بسیار کرد. سپس آن را فروخت. خریداری به علت بعضی از عیب‌های پارچه، آن را پس داد. عارف شروع به گریه کرد. مشتری دلش سوخت و گفت گریه مکن، من پارچه را با نقص‌هایش می‌خرم.
عارف گفت: گریه‌ام از بابت پارچه نیست، بلکه از آن رو می‌گریم که در بافت آن کوشش فراوان کردم اما به علت عیب‌های پنهانی به من باز گردانده شد. اکنون از این نگرانم که عملی را که چهل سال در آن زحمت کشیده‌ام از من نپذیرند و آن را به من بازگردانند. (هزار و یک حکایت اخلاقی ص 190-191)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۵ ، ۱۱:۴۸
محمد زنگوئی
أَللّـهُمَّ زَیِّـنّى فـیهِ بِالسِّـتْرِ وَ الْعَـفـافِ وَ اسْتُرْنى فیهِ بِلِباسِ الْقُنُوعِ وَ الْکَفافِ وَ احْمِلْنى فیهِ عَلَى الْعَدْلِ وَ الاِْنْصافِ وَ آمِنّـى فیـهِ مِنْ کُلِّ ما أَخـافُ بِعِصْمَتِکَ یا عِصْمَةَ الْخآئِفینَ.
«خدایا در امروز، مرا به زیور ستر و عفّت بیاراى، و به جامه قناعت و کفاف بپوشان، و به کار عدل و انصاف وادار، و از هر چه مى ترسم ایمن ساز، اى نگهدار و عصمتِ خداترسان».


آرایشِ بى آلایشى

انسان بى عیب، کم مى توان یافت،

سیماى بى نقص، کم مى توان دید،

از صدق و پاکى، از ستر و عفّت،

باید لباسى، از بهر جان دوخت

آرایش جان، با پوشش دین،

آلایش آن، فسق و گناه است.

باید شرر زد، بر کید ابلیس،

تا از کمندِ شر و هوى رست.

چه مى دانیم؟ شاید بسیارى از اینها که دور و برمان هستند و ظاهر آدمى دارند، در باطن، حیوان باشند.

اگر دیده اى بصیر باشد، اگر چشمى واقع بین باشد، اگر قلبى زلال و صاف باشد، اگر دلى، آینه حقایق باشد، مى تواند انسان ها را در چهره واقعى شان ببیند...

اى بسا ابلیس آدم رو، که هست.

مگرنه اینکه انسان نماهایى، گرفتار خصلت هاى حیوانى اند؟

مگر حسد و کبر و غرور و شهوترانى و خودخواهى و مالدوستى و دنیازدگى و شکمبارگى و بى خیالى، از اوصاف حیوانى نیستند؟

مگر در حدیث نداریم که گنهکاران در رستاخیز، در چهره بهائم و حیوانات، محشور شده و به صحراى قیامت خواهند آمد؟!

آنانکه دیده بصیرتشان، با نور تقوا و یقین روشن باشد، البتّه که «انسان صورتانِ حیوانِ سیرت» را در همین دنیا در چهره بهیمّیت و حیوانى شان مى بینند.

پس چه باید کرد؟ باید از خدا خواست که با ستر و عفاف، با پوشش و پاکدامنى، با خداترسى و تقوا، ما را بپوشاند و به تعبیر قرآن، با جامه پاکى و «لباس التقوى» ما را بیاراید و زینت بخشد، تا سیماى نفرت بار و گناه آلودمان آشکار نشود.

پوشش قناعت و بى نیازى

آنچه شیران را کند روبَه مزاج

احتیاج است، احتیاج است، احتیاج.

و بى نیاز، کسى است که قانع باشد.

قناعت، سرمایه اى بى پایان است. (القَناعَةُ مالٌ لاتَنْفَدُ).

نخواستن، کم خواستن، به داشته، راضى بودن، دندان طمع را کندن، به خواهشهاى دل، جوابِ «نه» گفتن...

این ها، «قنوع» و «کفاف» است.

اگر اسیر دل شویم، بنده دیگرانیم. چرا که خواسته هاى دل بى پایان است و حرص، گنداب و باتلاقى است که هرچه بیشتر انسان در آن پیش رود، گرفتارتر مى شود.

واى... که این نفس، چه سیرى ناپذیر است!...

درد بزرگ انسان و دام خطرناک شیطان، «تکاثر» و «افزون طلبى» است، امّا درمان این درد هم، «قناعت» است.

قناعت و کفاف، سرپوشى بر نفس حریص آدمى و مهارى بر افزون طلبى انسان است، تا انسان، با اسارت در چنگ حرص و هوس، رسوا نشود.

آنچه انسان را به ذلّت بردگى مى کشد. همین است.

آنکه «ندارد»، یا «نمى خواهد»، نه با «تهدید» مى توان رامش کرد، و نه با «تطمیع» مى توان خریدش!

پس، لباس قناعت، لباس آزادگى و جامه حریّت و عزّت است.

به قول نویسنده اى:

«اکثریت همکاران من، که تعهّد اجتماعى احساس مى کردند و جوانى را در مبارزه فکرى و آزادیخواهى بودند، و رسالتشان بیدارى و رهایى خلق، تا ازدواج کردند، ایستادند، تا پدر شدند، به رکوع رفتند بچه هاشان دوتا که شد، به سجود افتادند و سه تا که شد، به سقوط.

پامال ذلّت و حرص و خودپرستى و پول جمع کردن!

و کم کم، هواى مردم خواهى و افکار حق پرستى از دلشان رفت و از سرشان پرید و افتادند توى بانک و سهم و رتبه و شغل و باند و رشوه و کلاه و خانه و ماشین و دم و دستگاه و لذّت و تفریح... و عوض شدند...»

راستى که طمع و تکاثر و افزون طلبى، بردگى و اسارت دائمى به همراه دارد. به فرموده مولا على علیه السلام:

«الطَّمَعُ رِقٌّ مُؤَبَّد».[1]

عدل و انصاف

«عدالت»، کلمه زیبا و شیرینى است، امّا در مقام عمل، تلخ و ناگوار و تحمّل آن دشوار است.

«انصاف»، واژه زیبا و جذّابى است، لیکن عمل به انصاف، بسى دشوار است.

انصاف یعنى آنچه براى خود مى خواهیم، براى دیگران هم بخواهیم.

آنچه برخود نمى پسندیم، براى دیگران هم نپسندیم.

حق را میان خود و دیگران، «نصف» کنیم، «انصاف» داشته باشیم.

به فرموده پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله:

«... عادل ترین مردم، کسى است که آنچه برخود نمى پسندد بر دیگران هم نپسندد»[2]

به فرموده امام صادق علیه السلام:

«دادگرى، شیرین تر از شکر، نرمتر از کره و خوشبوتر از هر مشگى است.»[3]

لیکن، باید جان را براى پذیرش آن آماده ساخت. پذیرش عدل، رفتار به انصاف و ملاک قرار دادن «حق»، شهامت و مردانگى مى طلبد، سعه صدر مى خواهد. این است که از خداوند در دعاى امروز مى خواهیم تا ما را به عدل و انصاف وادارد.

ایمنى از هر گزند

از رودهاى پرخروش، باید گذر کرد.

موجهاى سهمگین را باید از سر گذراند. با حریف نیرومند «نفس» باید دست و پنجه نرم کرد. با ابلیس وسوسه گر و شیطان گمراه کننده باید درافتاد.

اینها خطرهایى است که در پیش راهمان است. باید خاطرى جمع داشت و قلبى آسوده، از هر خطر، از هر بیم، خطر سقوط در دام گناه، خطر رسوایى بخاطر معصیت، خطر مغلوب هواى نفس شدن، خطر تباه شدن سرمایه ها، گذشتِ بى حاصل عمر، ترس از ضربه هاى منافقین از پشت و دشمنان از رو به رو. خیانت خودفروختگان و خودباختگان، ترس از روزمرّگى و ابتذال و پوچى و بى هدفى و عبث زیستن.


این ترسها، قلب متعهّدان و دردآشنایان و آگاهان سوخته دل را مى فشارد و اندوهى سنگین براى انسان هاى فرزانه فراهم مى آورد.

باید از این گزندها، آسوده خاطر بود. این را نیز از خدا خواسته ایم که به ما «ایمنى» از هر گزند و خطر و خوف و هراسى که در مسیرمان است، عنایت کند. و از نعمت امنیّت و آرامش روح برخوردارمان کند.

اینها را از خداى توانا خواسته ایم،

از «او» که نگهبان دلها و عصمت خائفین است.



[1] ـ نهج البلاغه، فیض الاسلام، حکمت 171.

[2] ـ اعدلُ الناس مَن رَضى للناسِ ما یرضى لِنفسه و کرِهَ لهم ما یکره لِنفسه میزان الحکمه، ج 6 حدیث 12013.

[3] ـ العدلُ احلى مِنَ الشّهدِ وَ اَلینُ مِن الزَّبَد وَاطیبُ ریحاً مِن المِسکِ کافى، ج 2 ص 147.

منبع : سینای نیاز ؛ جواد محدثی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۵ ، ۱۰:۰۴
محمد زنگوئی

پدری با پسری گفت به قهر
که تو آدم نشوی جان پدر

حیف از آن عمر که ای بی سروپا
در پی تربیتت کردم سر

دل فرزند از این حرف شکست
بی خبر از پدرش کرد سفر

رنج بسیار کشید و پس از آن
زندگى گشت به کامش چو شکر

عاقبت شوکت والایی یافت
حاکم شهر شد و صاحب زر

چند روزی بگذشت و پس از آن
امر فرمود به احضار پدر

پدرش آمد از راه دراز
نزد حاکم شد و بشناخت پسر

پسر از غایت خودخواهی و کبر
نظر افکند به سراپای پدر

گفت گفتی که تو آدم نشوی
تو کنون حشمت و جاهم بنگر

پیر خندید و سرش داد تکان
گفت این نکته وبرون شد ز در

«من نگفتم که تو حاکم نشوی
گفتم آدم نشوی جان پدر»

جـــامـــی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۹۵ ، ۰۸:۴۹
محمد زنگوئی

عقیق:«...به یقین امیرالمؤمنین (ع) در پیراهن وصله دار نیز امیرالمؤمنین است و فاسق در بهترین لباس ، باز فاسق است. فرض کنید لباس‏هاى پیغمبر اکرم (ع) از طریارزش علمقى به معاویه مى‏رسید ، محترم مى‏شد ؟ نه ، همان ملعون بود . امور مادى مایه ارزش دهى به کسى نیست . تمام این امور اعتبارى است .
 
فتحعلى شاه قاجار به قم رفته بود که هم زیارت باشد و هم به شهر قم سر بزند . در قم که کاخ و دربار نداشت.
 
چند روزى که در قم بود ، نیاز پیدا کرد که حمام برود . اغلب حمام‏هاى آن زمان نیز خزینه‏اى بود . وقتى وارد حمام شد و داخل خزینه رفت ، به نظرش آمد که کسى آن کنج خزینه است .سؤال کرد : کنج خزینه کیست ؟ بعد از چند لحظه که آن گماشته‏اش رفت از حمامى پرسید و آمد ، گفت : اعلى حضرت! مرجع تقلید شیعه ، میرزاى قمى است .
 
میرزاى قمى در زمان خودش از اعلم علماى شیعه و صاحب کتاب معروف «قوانین» بود که روزگار طولانى حاکم بر حوزه‏هاى اصفهان ، نجف ، مشهد و تهران بود .
 
شاه جلو رفت . میرزا خیلى معمولى برخورد کرد . به میرزا گفت : بنده را شناختى ؟ من شاهنشاه ، فتحعلى شاه قاجار هستم!!  گفت : نه. شاه تاج ، تخت ، متکاى زربفت ، جبه ترمه‏اى و کمربند طلا به کمر دارد . جنابعالى که هیچ کدام از این‏ها را ندارید .تو در حال حاضر فتحعلى هستى!  ولى من میرزاى قمى هستم ، چون تمام سرمایه‏ام با من همراه است : علم ، دانش ، معرفت ، تفسیر ، فقه و اصولم. پس من میرزاى قمى مرجع تقلید هستم ، ولى جنابعالى با لباس و کاخ شاه هستى. یعنى این‏ها همه اعتبارى است . لباس ملاک نیست ، صاحب لباس ملاک است...»
 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۹۵ ، ۱۰:۵۹
محمد زنگوئی

آیة الله حاج شیخ مرتضی آشتیانی فرمود : من در کنار قبر مرحوم میرزای قمی ، مرد سالخورده ای را دیدم که قزوینی بود و خانه و کاشانه ی خویش را رها ساخته و در آنجا معتکف شده بود.او در آنجا تلاوت قرآن می کرد و باران اشک از دیدگان می باراند.

دلیل آن همه ارادت و اندوه را پرسیدم ، گفت : من در تاسف دیر شناختن میرزا ، اشک می ریزم و در اندوه کم سعادتی و بی توفیقی خودم که چگونه او را نشناختم و زود از دستم رفت.

پرسیدم : چطور و از کجا با او آشنا شدی؟


گفت : دوست عزیز ! من قزوینی هستم . دوسال پیش از رحلت این مرد بزرگ ، از شهر خود آهنگ حج نمودم و از راه دریا بسوی بیت الله الحرام حرکت کردم.

روزی در طبقه ی زیرین کشتی در طبقه ای که ما در وسط دریای عمان ، بر روی امواج آبها پیش می برد همیان خود را در گوشه ای خلوت از کمر باز کردم تا پول خود را شمرده و تنظیم نمایم.

همانطور که در حال مرتب کردن پولهای خودم بودم به ناگاه چشمم به مردی افتاد که بالای سرم بر طبقه ی فوقانی کشتی مراقب من بود و پولها و خصوصیات همیان مرا خوب دید می زد.

همیان را بار دیگر به کمر بستم و سرجای خویش نشستم. پس از ساعتی دیدم از طبقه ی فوقانی کشتی سر و صدا طنین انداز شد. پرسیدم : جریان چیست ؟

پاسخ دادند : مسافری سرو صدا به راه انداخته که همیان پول من با این نشانه ها و ویژگی ها به سرقت رفته است و اینک از جانب ناخدای کشتی ،گروهی ماموریت بازرسی و تفتیش یافته اند و تصمیم گرفته اند که اگر سارق را با همیان بیابند او را به امواج دریا بیفکنند.

هنگامی که دقت کردم ، دیدم آن مردک شرور ، همه ی نشانه های همیان مرا به هنگام شمارش پول و تنظیم آن ، دید زده و آن را از آنِ خود جا زده است.

در کشاکش سختی قرار گرفتم ، چرا که همه ی سرمایه ام به علاوه ی آبرو و جانم در خطر قرار گرفته بود.

هر چه فکر کردم جز گذشتن از مال برای نجات جان و آبروی خود ، راه دیگری نیافتم . به همین دلیل به کناری آمدم و همیان را به آرامی از کمر بازکردم و با همه وجود خطاب به امیرمومنان علیه السلام گفتم : علی جان ! تو امین خدا هستی و من اینک بنده ی بی پناه خدا ، همیان خویش را به تو می سپارم ، بگیر . و آن را به امواج آبها انداختم .

بی درنگ بازگشتم و سرجای خود قرار گرفتم اما غرق در غم و اندوه که حال با دست تهی و بی زاد و پول ، چگونه این سفر را به انجام رسانم ؟!

در این اندیشه بودم که گروه تفتیش با همان عنصر شرور به طبقه ی زیرین کشتی آمدند و مرا نیز مورد بازرسی دقیقی قرار دادند و چیزی نیافتند.

ناخدا به مدعی دروغ پرداز گفت : ما همه ی مسافرین کشتی و بسته های همراه آنان را بازدید کردیم و چنین چیزی که تو نشانه می دهی نیافتیم. چرا این تهمت را به بندگان خدا و زائران بیت الله می زنی ؟!

آن مردک دروغ پرداز ، واماند و رنگ چهره اش به کلی تیره و تار گردید و بسیاری دریافتند که او دروغگو و دزد است پس به او حمله کردند و به کیفرش رساندند. اما این دیگر برای من همیان پول نمی شد.

من با وضعیت سخت و رقّتباری خود را به مکه رساندم و پس از انجام مناسک و زیارت قبر مطهر پیامبر (ص) در مدینه ، به سوی عراق شتافتم .


در عراق نخست به بارگاه ملکوتی امیرمومنان علیه السلام رفتم و گفتم : سالا من ! همیانی را که در دریا به شما سپردم اینک سخت بدان نیازمندم ، عنایت بفرمایید . و سخت گریستم.

شامگاه همان روز بود که در خواب امیرمومنان علیه السلام را دیدم که فرمود :برو قم و همیانت را از میرزای قمی تحویل بگیر.

از خواب بیدار شدم و از آنچه دیده بودم شگفت زده گشتم. با خود گفتم : من همیانم را بر امواج آبهای در دریای عمان افکندم ، اینگ چگونه آن را در قم از میرزا ابوالقاسم قمی بخواهم ؟! آخر من که آن جناب را نمی شناسم ، او کیست ؟!

روز دوم به حرم شرفیاب گشتم و با همه ی وجود ، همیان را از خودِ امیرمومنان علیه  السلام مطالبه کردم . در شامگاه همان روز بار دیگر همان خواب را دیدم و همان دستور را شنیدم.

روز سوم باز به حرم رفتم و باز ، شب ِ همان روز امیرمومنان علیه السلام را در عالم رویا دیدم که همان دستور را تکرار فرمود.
به آن گرامی گفتم : سرورم ! میرزای قمی را نمی شناسم.
فرمود : او مرجع تقلید است و شناخته شده ، برو.
گفتم : سالار من ! اینک چگونه خویشتن را به قم برسانم ؟ من که سفر بیت الله را با فقر و تهیدستی و رنج بسیار به پایان برده و چیزی ندارم.
فرمود : به بازار برو و با این آدرس و نشان بیست لیره از فلان صراف بگیر و برو.
از خواب بیدار شدم و بامداد آن شب به بازار رفتم و طبق آدرس و نشان ، مرد صراف را پیدا کردم.
او به خوبی مرا پذیرفت و از من دلجویی کرد و پرسید : کاری دارید ؟!
پاسخ دادم :آری حواله دارم
گفت : چقدر است ؟
گفتم : بیست لیره.
او مبلغ را به من تسلیم کرد و من شاد و مسرور از دریافت خرج سفر ، مقدار سوغات فراهم ساخته و بسوی قم حرکت کردم.
پس از رسیدن به شهر قم از منزل میرزای قمی جویا شدم. به من نشان دادند. هنگامی که وارد شدم دیدم که او مشغول تدریس است. پس از پایان درس و رفتن شاگردانش ، مرا فراخواند و پرسید : کاری دارید ؟
گفتم : آری
گفت : بفرمایید
من نیز جریان خویش را از آغاز تا فرجام برای او نقل کردم . او مرا مورد تفقّد قرار داد و گفت : اینک همیانت حاضر است. و خود برخاست و آورد و گفت : نگاه کن ، ببین همه چیز درست است ؟
همیان را دریافت کردم .دیدم شگفتا همان است و هنگامی که گشودم دیدم پولها نیز همانگونه است که در کشتی مرتب نموده و به دریا افکنده بودم.

از شور و شعف دست آن مرد بزرگ را بوسه باران ساختم و پس از خداحافظی بسوی قزوین حرکت کردم.
در شهر قزوین پس از دید و بازدید ها و رفتن میهمانان ، روزی همسرم گفت : راستی شنیده بودم پولت را گم کرده و به زحمت افتاده ای ، خدا می داند چقدر ناراحتی کشیدم.
گفتم: آری و جریان را از اول تا آخر برای همسرم گفتم ، باور نمی کرد ؛ سوگندها خوردم تا پذیرفت ، آنگاه گفت : بنده ی خدا پس چرا آن مرد بزرگ را رها کردی ؟! چرا برای خدمت به او و کسب معنویت و کمال نماندی ؟! اینک بپا خیز تا به قم و بسوی آن روحانی و عالم وارسته برویم .

به تشویق و تحریک همسرم ، هر آنچه داشتم به فروش رساندم و با خانواده ی خویش به سوی قم آمدیم ، اما دریغا که پس از ورود به قم ، شهر را بسان روز عاشورا یکپارچه غرق در غم و اندوه یافتم.
پرسیدم : چه خبر است ؟
گفتند : عالم ربانی آیة الله میرزای قمی رحلت کرده است.
من که در فقدان او احساس کردم زیان جبران ناپذیری کرده و شخصیت محبوبی را از دست داده ام با خود عهد نمودم که تا زنده هستم روز و شب کنار مرقد منوّرش حضور یافته و برای شادی روح بلند و با عظمتش قرآن تلاوت نمایم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۹۵ ، ۱۰:۵۶
محمد زنگوئی

 روز معلم

 تعلیم و تعلم از شئون الهی است و خداوند، این موهبت را به پیامبران و اولیای پاک خویش ارزانی کرده است تا مسیر هدایت را به بشر بیاموزند و چنین شد که تعلیم و تعلم به صورت سنت حسنه آفرینش  درآمد.

 انسان نیز با پذیرش این مسئولیت، نام خویش را در این گروه و در قالب واژه مقدس �معلم� ثبت کرده است. معلم، ایمان را بر لوح جان و ضمیرهای پاک حک می کند و ندای فطرت را به گوش همه می رساند. همچنین سیاهی جهل را از دل ها می زداید و زلال دانایی را در روان بشر جاری می سازد.

 دغدغه معلم همیشه این است که حیات بشر، بر مدار ارزش ها و کرامت انسانی بچرخد و شناخت خدا و مکتب و دین، همت اساسی آدمی باشد و هیچ بیگانه ای را مجال تجاوز به فرهنگ ارزشی دین و میهن فراهم نیاید.

در این مسیر خطیر، بزرگانی گام نهاده اند که نامشان بر تارک زمان می درخشد. علامه شهید استاد مرتضی مطهری (رحمته الله) از همین طایفه مقدس است که در سنگر تعلیم و تعلم، به قله های رفیعی دست یافت تا آنجا که معمار انقلاب اسلامی ـ که خود معلمی بزرگ است ـ همه آثارش را مفید می داند و بهره برداری از آنها را سفارش می کند ...

 

 مفهوم علم

ـ امروزه در زبان پارسی و عربی کلمه �علم� به دو معنای متفاوت بکار برده می شود.

1- معنای اصلی و نخستین علم، دانستن در برابر ندانستن است. قرآن کریم به این معنا اشاره دارد که  � هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون� �آیا یکسانند آنان که می دانند و آنان که نمی دانند.� (زمر/ 9)از این منظر به همه دانستنیها صرف نظر از نوع آنها علم گفته می شود مطابق این معنا، اخلاق، ریاضات، فقه، ‌دستور زبان، مذهب، زیست شناسی و نجوم همه علم اند... کلمه   Knowledge در

 انگلیسی وConnaissance  در فرانسه معادل این معنا علم اند.

  2کلمه علم در معنای دوم منحصراً به دانستنی هایی اطلاق می شود که بر تجربه مستقیم حسی مبتنی باشند... علم در این جا در برابر همه دانستنیهایی قرار می گیرد که آزمون پذیر نیستند. اخلاق (دانش خوبی ها و بدیها) متافیزیک (دانش احکام و عوارض مطلق هستی) عرفان (تجارب درونی و شخصی) منطق (ابزار هدایت فکر) فقه، اصول، بلاغت، و ... همه بیرون از علم به معنای دوم آن قرارمیگیرندوهمه به این معنا غیر علمی اند کلمه SCIENCE در انگلیسی و فرانسه معادل این معنا علم اند.

 دیده می شود که علم در این معنا بخشی ازعلم به معنای اول را تشکیل  می دهد و به سخن دیگر علم تجربی نوعی از انواع دانستنیهای بسیاری است که در اختیار بشر می تواند قرار گیرد. رشد علم به معنای دوم عمدتا از آغاز دوره رنسانس به بعد است در حالیکه علم به معنای مطلق آگاهی (معنای اول) تولدش با تولد بشریت هم آغاز است. آیه قرآنی �خلق الانسان علمه البیان� (خداوند رحمن انسان را آفرید و بیان را به وی تعلیم داد/ رحمن/4و3) بهترین موید این معناست.
 

  معنای عالم  باتوجه به دو تعریف از علم

 ـ در نگاه اول به علم که نگاه ترکیبی به معرفت است خداوند معلم اول و پیامبر معلم ثانی است چرا که پس از تعلیم آدم توسط خداوند دستور �قال یا آدم اننبئهم باسمائهم� (ای آدم ملائکه را به این اسماء آگاه ساز/ بقره 33) آدم علیه السلام داده شده این بدان جهت است که اساساً هدف آفرینش انسان با علم و معرفت پیوند ناگستنی دارد در بیان رسا و جامع سید شهیدان امام حسین (ع) این معنا به خوبی  روشن  است  که:

�ما خلق العباد الا لیعرفوه،‌ فاذا عرفوه عبدوه� (بندگان را نیافرید مگر برای آن که او را بشناسند پس چون او را شناختن عبادتش خواهند کرد. ـ در این معنا هدف از ارسال معلم ثانی ارائه معرفتی است که انسان بواسطه آن به عبادت  می رسد �هو الذی بعث فی الامیین رسولاً منهم تیلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب  و الحکمه و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین� (اوست خدایی که پیامبر بزرگوار از میان شان  برانگیخت تا بر آنان آیات وحی را تلاوت کند و آنان را پاک سازد و شریعت کتاب و حکمت الهی را بیاموزد که پیش از این همه در ورطة جهالت و گمراهی بودند(جمعه/2) در این آیه همه علوم از جمله بیان، اخلاق،‌ تعلیم کتاب و حکمت، برای رهایی از گمراهی  و یافتن راه هدایت (عبادت) توسط

 پیامبر(ص) معرفی شده است. ـ در نگاه دوم که نگاه تفکیکی به شاخه ای معرفت است. معلم اول ارسطو است  چرا  که �وی نخستین واضع علم منطق بود ... و راه دلیل و برهان منطقی را باز نمود  و معلم ثانی نیز ابونصر فارابی است  بخاطر آنکه او اول بار کتب  حکمت یونانی را  که  ارسطو و غیره  تحریر کرده اند از یونانی به عربی ترجمه کرد و تعلیم داد....
 

 ارزش و مقام معلم

 شرافت و مرتبت معلم زمانی اهمیت دارد که بتواند شان خداوند و پیامبران را در  وجود خود محقق سازد  و پیوند انسان به هدف متعالی خلقت یعنی عبادت را برقرار سازد. لذا در این تعریف شهید مرتضی مطهری  یکی از آن معلمان راستین است که اولاً با نگاه  ترکیبی  به همه معارف بشری نظر می کند و ثانیا  تمامی  تلاشهای علمی و عملی را  مقدمه ای برای عبادت می داند و در این راه به مرحله سوم دینداری راه می یابد  و  با شهادت، عبادت عملی و علمی خود را کامل می سازد . به همین مناسبت روز شهادت این بزرگ مرد فرزانه (11  اردیبهشت ) را روز معلم نامیدند.

 

 هنر معلمی:

 معلمی شغل و حرفه نیست، بلکه ذوق و هنر توانمندی است معلمی در قرآن به عنوان جلوه ای از قدرت لایزال الهی نخست ویژه ذات مقدس خداوند تبارک و تعالی است. در نخستین آیات قرآن که بر قلب مبارک پیغمبر اکرم (ص) نازل شد، به این هنر خداوند اشاره شده است:

 اقرا باسم ربک الذی خلق، خلق الانسان من علق، اقرأ و ربک الاکرم، الذی علم بالقلم، علم الانسان ما لم یعلم. (علق: 1ـ 5) بخوان به نام پروردگارت که جهانیان را آفرید. انسان را از خون بسته سرشت بخوان ! و پروردگارت کریمترین است همان که آموخت با قلم، آموخت به انسان آنچه را که نمی دانست.

 در این آیات خداوند، خود را �معلم� می خواند و جالب این که معلم بودن خود را بعد از آفرینش پیچیده ترین و بهترین شاهکار خلقت، یعنی انسان آورده است.  مقام معلم بودن خدا، بعد از آفرینش قرارداد. نوعی انسانی را که هیچ نمی دانست، به وسیله قلم آموزش

 داد که این از اوج خلاقیت و هنر شگفت خداوند در امر آفرینش حکایت دارد:

چو قاف قدرتش دَم بر قلم زد              هزاران نقش بر لوح عدم زد

 از این رو، می توان گفت که هنر شگفت معلمی از آن خداوند عالم است.

 شهید ثانی رحمت الله درباره هنر معلمی خداوند می فرماید:

 خداوند از آن جهت به وصف (اکرمیت) و نامحدود بودن کرامتش، توصیف شد که علم و دانش را به  بشر ارزانی داشته است. اگر هر مزیت دیگری، جز علم و دانش، معیار فضیلت به شمار می رفت،  شایسته بود همان مزیت با وصف (اکرمیت) در ضمن این آیات همراه و هم پا گردد و آن مزیت به  عنوان معیار کرامت نامحدود خداوند به شمار آید. کرامت الهی در این آیات با تعبیر �الاکرام� بیان شده است. چنین تعبیری می فهماند که عالی ترین نوع کرامت پروردگار نسبت به انسان با والاترین مقام و جایگاه  او، یعنی علم و دانش هم طراز است.

  به همین جهت امام خمینی (ره) می فرمود:

 معلم اول خدای تبارک و تعالی است ..... به وسیله وحی؛ مردم را دعوت می کند به نورانیت؛ دعوت می کند به محبت؛ دعوت می کند به مراتب کمالی که از برای انسان است.

 

معلّمی برتر از شهادت

 حضرت امام جعفر صادق (ع) می فرمایند:� هنگامی که روز قیامت شود، خداوند تمام انسان ها را جمع می کند و چون ترازوی اعمال نهاده شد و خون شهیدان را با مرکب قلم عالمان و معلمان بسنجند، ارزش مرکب آنان بر خون شهیدان فزونی خواهد داشت �. این ارزش بدان جهت است که شهیدان در سایة علم و تربیت معلمان  و تعلیم شایستة آنان به خدا راه یافته و لیاقت شهادت نصیبشان شده است.

 

توصیه امام سجاد (ع) به دانش آموزان

 امام سجاد (ع) در زمینة حفظ حقوق معلم می فرماید: � حق معلم بر تو آن است که همواره، با دیدة  تعظیم و تکریم به او بنگری، مجلس او را گرامی بداری و به سخنانش با دقت گوش دهی، رو به جانب او بنشینی و صدایت را در حضورش بلند نکنی �.

 

لزوم دلسوزی معلم نسبت به شاگرد

 مرحوم شهید ثانی در مورد لزوم دلسوزی معلم نسبت به شاگرد می نویسد: � معلم باید دربارة شاگردان، خواهان اموری باشد که نسبت به آنها، در خود احساس علاقه و دوستی کند. و از هرگونه شر و بدی که برای خویش    نمی پسندد برای شاگردانش نیز نپسندد؛ زیرا این گونه دلسوزی و برابر اندیشی نسبت به شاگردان، حاکی از کمالِ ایمانِ معلم و حُسن رفتار و برادری، نمایانگر روح تعاون و همبستگی معلم نسبت به آنان می باشد� .

 

حقوق معلم در آینة فرمایشات حضرت سجاد (ع)

 حضرت سجاد (ع) در فرمایشات خود سفارش بسیاری در حفظ حقوق معلم از سوی شاگردان دارند        و می فرماید:� حق کسی که عهده دار تعلیم توست آن است که او را بزرگ شماری و مجلس او را سنگین بداری و نیکو به وی گوش فرا دهی و روی خود را بر او کنی و با او بلند سخن نگویی و کسی را که از او چیزی        می پرسد تو پاسخ ندهی و بگذاری که خود او پاسخ گو باشد و در مجلس او با هیچ کس به صحبت ننشینی و در محضر او بدگویی از کسی نکنی و اگر از او در نزد تو بدگویی شد از او دفاع کنی و عیب پوشش باشی و فضایل و مناقب او را آشکار کنی و با دشمنش همنشینی نکنی و با دوستش دشمنی نورزی؛ پس چون چنین کردی، فرشتگان خدای تعالی به سود تو گواهی خواهند داد که مقصد و مقصود تو از او و فرا گرفتن دانش او فقط برای خدا بوده نه به خاطر مردم �.

 

 داستانی زیبا از رابطه شاگرد و معلم:

 بهترین نوع این رابطه که سرشار از ادب و فروتنی است، در داستان حضرت موسی (ع) به عنوان شاگرد و حضرت خضر (ع) در مقام معلم ـ نمود دارد. موسی (ع) مأمور شد تا از بنده ای صالح به نام خضر (ع) کسب علم کند. قرآن آغاز گفت و گوی این معلم و شاگرد را این چنین بیان می کند:

 قال له موسی هل اتبعک علی ان تعلمن مما علمت رشداً * قال انک لن تستطیع معی صبراً * و کیف تصبرعلی ما لم تحط به خبراً * قال ستجدنی ان شاء الله صابراً و لا اعصی لک امراً * قال فان اتبعتنی فلا تسئلنی عن   شی ءٍ حتی احدث لک منه ذکراً. (کهف: 66 ـ 70) موسی به او گفت: �آیا از تو پیروی کنم تا از آنچه به تو تعلیم داده شده که مایه رشد است به من بیاموزی؟ گفت : �تو هرگز هم پای من نمی توانی صبر کنی و چگونه در مورد چیزهایی که از آن شناخت نداری، شکیبایی می کنی؟� گفت: �اگر خدا بخواهد، مرا شکیبا خواهی یافت و در هیچ کاری

 نافرمانی تو نمی کنم�. گفت: اگر به دنبال من آمدی، چیزی از من مپرس تا خودم از آن با تو سخن بگویم.�

  

 معلمی در کلام امام خمینی (ره):

 نقش معلم در جامعه، نقش انبیاست؛ انبیا هم معلم بشر هستند. تمام ملت باید معلم باشند؛ فرزندان اسلام تمام افرادش معلم باید باشند و تمام افرادش متعلم. 

 معلم در سخنان مقام معظم رهبری:

 دست توانای معلم است که چشم انداز آینده ما را ترسیم می کند. اگر می بینید که امیرمؤمنان، مولای متقیان علی (ع) می فرماید: �من علمنی حرفاً فقد صیرنی عبداً؛   هرکس چیزی به من بیاموزد، مرا غلام خویش کرده است.� این بیان برای ما درس است تا معلمان، قدر

 خود را بدانند و تشخیص دهند که چقدر، وجود آنها در سرنوشت یک ملت مؤثر است. 

 

 معلم در کلام استاد مطهری:

 معلم باید نیروی فکری متعلم را پرورش دهد و او را به سوی استقلال رهنمون شود. باید قوه ابتکار او   را زنده کند؛ یعنی در واقع، کار معلم آتش گیره دادن است. فرق است میان تنوری که شما بخواهید آتش از بیرون بیاورید و در آن بریزید تا آن را داغ کنید و تنوری که در آن هیزم و چوب جمع است و شما فقط آتش گیره از خارج می آورید و آن قدر زیر این چوب ها و هیزم ها قرار می دهید که اینها کم کم  

 مشتعل  شود.

  مقام معلم

 

می توان در سایه آموختن                           گنج عشق  جاودان اندوختن

اول از استاد، یاد آموختیم                           پس، سویدای سواد  آموختیم

از پدر گر قالب تن یافتیم                            از معلم جان روشن   یافتیم

ای معلم چون کنم توصیف تو                       چون خدا مشکل توان تعریف تو

ای تو کشتی نجات روح ما                         ای به طوفان جهالت نوح  ما

یک پدر بخشنده آب و گل است                      یک پدر روشنگر جان و دل است

لیک اگر پرسی کدامین برترین                     آنکه دین آموزد و علم  یقین

استاد حسین شهریار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۹:۰۰
محمد زنگوئی

     عاقلا  از مرگ  تا   کی   غافلی         

تا به کی  بر  عیش  دنیا    مایلی

نیستی    تا   کی به فکر این سفر

این  سفر دارد بسی   خوف و خطر

باید از این خواب خوش بیدار شد

با    رفیقان  سوی منزل یار شد

گر    سلیمانی    و گر اسکندری

چون   اجل  آید  ز موری    کمتری

زور     رستم   قوت   اسفندیار

در   دم   مردن   نمی  آید بکار...

عاقلا از مرگ تا کی غافلیتا به کی بر عیش دنیا مایلی
گوش دل بگشا و بشنو این کلام از لسان حق که النّاس نیام
نیست دنیا غیر خوابی بس قلیل چون نوازد مرگ کوس الرّحیل
باید از این خواب خوش بیدار شد سوی منزل با رفیقان یار شد
نیستی تا کی به فکر این سفرکاین سفر دارد بسی خوف و خطر
اندر این ره رنج و غم بسیار هست دزد رهزن شیر آدم خوار هست
راه دشوار و بسی پرزحمت است چشم بگشا ظلمت اندر ظلمت است
عمر اگر چون نوح طولانی کنی خویش را محبوس و زندانی کنی
گر خوری چون خضر آب زندگی تا قیامت گر کنی پایندگی
گر به چرخ چارمین بالا شوی همدم خورشید چون عیسی شوی
عاقبت زهر اجل خواهی چشید دست از این زندگی باید کشید
گر سلیمانی و گر اسکندری چون اجل آید ز موری کمتری
زور رستم قوّت اسفندیاردر دم مُردن نمی آید به کار
خلق عالم از سفید و از سیاه عالم و جاهل گدا و پادشاه
از زن و از مرد و از برنا و پیرهیچ کس را زین سفر نبود گریز
کس نماند زنده الاّ ذات اوکل شیء هالک الاّ وجهه
لازم ممکن نباشد جز زوالغیر واجب کیست حیّ لایزال
هر مرکّب فاسد و فانی بود گرچه در او روح حیوانی بود
بر بنی آدم همه خُطَّ المماتک َالقِلادة که عَلی جیدِالفَتاة
 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۵ ، ۰۸:۰۹
محمد زنگوئی