نامه نظرعلی به خدا
مضمون این نامه :
نظرعلی بعد از نوشتن نامه با خودش فکر کرد که نامه را کجا بگذارم؟ می گوید، مسجد خانه ی خداست.پس بهتره بگذارمش توی مسجد. می رود به مسجد امام در بازار تهران (مسجد شاه آن زمان) نامه را در مسجد در یک سوراخ قایم میکنه و با خودش میگه: حتما خدا پیداش میکنه!
او نامه را پنجشنبه در مسجد می ذاره. صبح جمعه ناصرالدین شاه با درباری ها می خواسته به شکار بره. کاروان او ازجلوی مسجد می گذشته، از آن جا که به قول پروین اعتصامی
"نقش هستی نقشی از ایوان ماست آب و باد وخاک سرگردان ماست"
ناگهان به اذن خدا یک بادتندی شروع به وزیدن می کنه نامه ی نظرعلی را روی پای ناصرالدین شاه می اندازه. ناصرالدین شاه نامه را می خواند و دستور می دهد که کاروان به کاخ برگردد. او یک پیک به مدرسه ی مروی می فرستد، و نظرعلی را به کاخ فرا می خواند. وقتی نظرعلی را به کاخ آوردند ،دستور می دهد همه وزرایش جمع شوند و می گوید:نامه ای که برای خدا نوشته بودند، ایشان به ما حواله فرمودند.پس ما باید انجامش دهیم و دستور می دهد همه ی خواسته های نظرعلی یک به یک اجراء شود!زندگی نامه مولی نظر علی طالقانی:
(1306 -1240 ق)، فقیه اصولى، متکلم، حکیم، حافظ، محدث و واعظ. او از شاگردان صاحب «جواهر» و شیخ انصارى بود. پس از تکمیل مبانى علمى در نجف به تهران آمد و در مدرسهى مروى مقیم گشت و به تدریس و تألیف پرداخت و به مواعظ منبرى اشتغال ورزید. او در کلام و فروع و اصول ماهر و در معقول و منقول صاحب نظر بود. در مشهد رضوى درگذشت و در جوار امام رضا (ع) دفن شد. از وى آثار سودمندى به عربى و فارسى باقى است که از آن جمله: «کاشف الاسرار»؛ حاشیه بر «رسائل» شیخ انصارى؛ «مناط الاحکام»، مشتمل بر دو فن: فنى در فروع و ظواهر و فنى در بواطن و سرائر؛ رساله در «حجیت خبر واحد»؛ رساله در «اشتراط الحس فى قبول الشهاده»؛ «اجتماع الامر و النهى»؛ «طراز المصائب»، در مقتل؛ رسالهاى در «فنا».[1]
ملا نظرعلى طالقانى عالمى فاضل و فقیهى کامل و حکیمى متکلم و اصولى متبحر و محققى مدفق و عابدى زاهد و واعظى ناصح و حافظ قرآن. مقیم تهران در عصر ناصرالدین شاه قاجار و مدرس مدرسه مروى و مایه فخر اسلامیان و حاوى فروع و اصول و جامع معقول و منقول از اکابر علماء امامیه و از تلامذه صاحب جواهر و بعد از وى از شاگردان شیخنا الانصارى قدس اللّه اسرارهم بوده است.
وى بعد از تکمیلات مبانى علمى به تهران آمده و در مدرسه مروى اقامت و به تدریس و تألیف کتب مفید پرداخته تا در سال 1306 ق که در مشهد رضوى از دنیا رفته و در جوار حضرت رضا علیه الصلوة والسلام مدفون گردیده است.
از تألیفات ارزنده ایشان کتب زیر است 1- اجتماع الامر والنهى 2- اشتراط الحس فى قبول الشهاده 3- حاشیه بر رسائل شیخ انصارى 4- حجیة الخبر الواحد 5- رسالهاى در فنا 6- کاشف الاسرار که مکرر بطبع رسیده است 7- مناط الاحکام.
مرحوم آیةاللّه حاج میرزا هادى خراسانى که از علماء مجاورین کربلاء معلى بوده در کتاب (کرامات و معجزات) خود مىنویسد که مرحوم حاج ملانظر على طالقانى در هنگامى که در مدرسه خان مروى اقامت و اشتغال به تدریس داشتند وقتى چنان در مضیقه مالى قرار مىگیرد که حتى چند روزى گرسنه مانده و چیزى که سد جوع و گرسنگى او را نماید به وى نمىرسد.
پس شبى با خود فکر مىکند که صبر کردن با این فقر و پریشانى و عسرت کارى بس مشکل و به حدیث نبوى (کاد ان یکون کفرا) چه کنم نامهئى به آیةاللّه حاج ملا على کنى مجتهد بزرگ و زعیم اعظم روحانیت تهران بنویسم و از حال خود اطلاع دهم مناعت طبع او وى را منع نموده و مىگوید او همنوع تو است نباید آبرو را نزد هم نوع خود ریخت.
نامهاى به شاه وقت بنویسم باز عقل و تقواى او نهى نموده و مىگوید تو که آخوند دربارى نیستى مىخواهى حیثیت و ارزش روحانى خود را از دست بدهى و خود را در اختیار دولت و حکومت بگذارى نامهاى براى حضرت على (ع) بنویسم باز با خود مىگوید از حضرت على (ع) باید علم و معرفت و تقوا و سعادت خواست نه دنیا زیرا خود آن بزرگوار دنیا را سه طلاقه نمود و وقتى برادرش حضرت عقیل چیزى زیادتر از جیره و حق خود طلبید دستش را با آهن گرم داغ کرد.
بالاخره پس از مدتى فکر مىگوید هیچ بهتر از این نیست که نامهاى براى خدا بنویسم که همه جا حاضر و شاهد و قادر براى رفع حوائج بدون منت مىباشد. پس نامهاى به این مضمون مىنویسد از بنده گنهکار نظر على طالقانى به پیشگاه حضرت بارى تعالى جلت عظمته.
نامهى طالقانى به خدا
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
پس از تقدیم حمد و سپاس و درود فراوان بر حضرت رسالت و خاندان طاهرین او معروض مىگردد این بنده مبتلا به فقر و پریشانى گشته و در کمال مضیقه قرار گرفتهام و حوائج و نیازمندیهاى ضروریم از این قرار است.
1- منزل شخصى آبرومند اعیانى با تمام لوازم و مایحتاج آن.
2- همسر جوان زیبا و قشنگى که در تهران کمنظیر باشد.
3- یک نوکر زرنگ و یک کلفت و آشپز خوب و امین.
4- یک کالسکه عالى و راننده آن براى رفت و آمدم.
5- یک ده شش دانگى که تامین مخارج و معاشم را نماید.
6- یک باغ زیبا در شمیران که در فصل تابستان در آنجا بسر برم.
7- فلان مقدار پول نقد که قروض خود را ادا و آبروى خویش را حفظ نمایم
آدرس- مدرسه خان مروى دست چپ حیاط کوچک طبقه فوقانى.
حجره دوم نظرعلى طالقانى
پس نامه را در هنگام سحر برداشته و مىبرد لاى درب مسجد شاه که در نزدیکى مدرسه مروى مىباشد مىگذارد.
و متوکلا على اللّه برگشته و بعد از انجام وظائف دینى خود در حجره به روى خود بسته و مىخوابد اتفاقا همان روز ناصرالدین شاه به عزم شکار از تهران خارج شده و به سوى شکارگاه سلطنتى که در قسمت شرقى تهران و بالاى قریه (مسگرآباد) واقع است مىرود که ناگاه باد تندى وزیده و طوفانى برخاسته و مانع حرکت کالسکه شاه مىشود پس شاه دستور توقف مىدهد تا باد ساکت و گرد و غبار نشسته و بتواند به مسیر خود ادامه دهد که گردهبادى رسیده به کالسکه شاه مىخورد پس شاه چشم خود را بسته که خاک در او نرود احساس مىکند چیزى روى دامان او گذارده شده فوراً دست فرابرده آن را مىگیرد و مىبیند که نامهاى مىباشد.
پس باد ایستاده و گرد و غبار نشسته شاه نامه را مطالعه مىکند و مىبیند که کسى براى خدا نوشته است فوراً شکر خدا نموده و فرمان برگشت به شهر داده و یکسره به منزل رئیسالوزراء وقت آمده و دستور احضار وزرا را مىدهد.
وزرا در حالى که همگى ناراحت از انصراف شاه از شکار رفتن بودند به سرعت شرفیاب شده و تعجب مىکردند که چرا شاه از رفتن شکار منصرف و به شهر برگشتهاند پس چون همگى حاضر شدند شاه گفت بحمداللّه به شکارگاه نرسیده به صید خود رسیدیم و به بهتر از آنچه مىخواستیم از شکار عایدمان گردد به فضل پروردگار بزرگ نائل شدیم.
پس نامه را از جیب بغل خود درآورده و جریان وزیدن باد تند و آوردن نامه را توضیح مىدهد و مىگوید ندانم بچه زبان و بیانى شکر و حمد خدا را بجا آوردم که بنده شرمنده خود ناصر را لایق دید و نامه بنده محتاج خود را به او رسانید تا رفع حوائج و نیازمندیهاى او را بنماید.
پس (آجودان) و پیشکار مخصوص خود را با کالسکه سلطنتى به آدرس مزبور به در مدرسه مروى فرستاده و آقاى حاج ملا نظر على طالقانى را مىطلبد.
تمام طلبهها تعجب نموده و خود شیخ به وحشت افتاده که شاه مرا براى چه مىخواهد آیا کسى از طلبکاران شکایت مرا بشاه نموده است وقتى این تشریفات مخصوص را مىبیند قدرى تسکین او مىشود تا بحضور شاه رسیده و در کنار مبل شاه جائى قبلا آماده شده بود به امر شاه مىنشیند.
پس شاه مىگوید اسم شما چیست مىگوید.
- نظر على.
- اهل کجائى.
- طالقان.
آیا نامهاى براى کسى و جائى نوشتهاى بعد از مدتى مىگوید آرى براى خدا دیشب نامهاى نوشتم نامهات را کجا گذاردى مىگوید سحرگاه لاى درب مسجد شاه گذاردهام.
پس شاهنامه را درآورده مىگوید آیا این است نامه تو مىگوید آرى پس باز شکر خدا نموده و به وزرا مىگوید کیست که در رفع حوائج ایشان شرکت نماید.
پس یک یک از حوائج مرقومه در نامه را مىخواند.
1- منزل شخصى خود شاه دستور مىدهد یکى از منازل سلطنتى را با لوازم و آنچه در آنست بنام وى ثبت و مقرر نمایند.
2- همسر جوان زیبا- یکى از وزراء عرض مىکند قبلهگاها با کسب اجازه از حضور اعلیحضرت این بنده دخترى با این صفات دارم به ایشان تزویج نمودم.
3- یک نوکر و یک کلفت یکى دیگر از وزراء معروض مىدارم این دو را هم من تقبل نمودم.
4- یک کالسکه... سومى مىگوید این را هم من تقبل نمودم.
5- یک ده شش دانگى... نخستوزیر مىگوید اعلیحضرتا فلان قریه را که در شهریار دارم تقدیم شیخ نمودم.
6- یک باغ زیبا... یکى از وزراء بعرض مىرساند باغى در شمیران دارم اهداء نمودم.
7- فلان مقدار پول نقد... خود شاه فوراً پرداخته و خلاصه آشیخ را که تا یک ساعت قبل فاقد همهچى بود داراى همه چیز مىکند و مستقیماً از آنجا به منزل عالى سلطنتى مىبرند و دختر آن وزیر را هم ازدواج مىکند و غیر از او چند عیال دیگر اختیار مىنماید ولکن از هیچ کدام فرزندى نصیبش نمىشود تا در سال 1306 ق در مشهد رضوى از دنیا مىرود.
برگرفته از کتاب: اثرآفرینان (جلد اول-ششم)
منابع زندگینامه: [1] الذریعه (278 / 22 ،234 / 17 ،159 / 15 ،62 / 16 ،269 / 1)، علماء معاصرین (28 -27)، گنجینهى دانشمندان (17 -13 / 6)، المآثر و الآثار (174)، مکارم الآثار (1129 / 4).